2 ـ 1 ـ فلسفه در اصطلاح مسلمانان
فلسفه در ميان مسلمانان به دو معناى عام و خاص به كار رفته است :(1) مـعـنـاى عـام (حـكـمـت نـظـرى و عـمـلى )
فـلسـفـه در مـفـهـوم عـام شـامـل هـمـه عـلوم عـقلى ودر برابر علوم نقلى و وضعى بوده است و در اين معنا به علم و دانشى ويژه اطلاق نمى شده است . فيلسوفان
مسلمان به پيروى از ارسطو، علوم عقلى را به نظرى و عـمـلى تـقـسـيـم كـرده انـد. مـسـلمـانـان وقـتى
به ترجمه تقسيم ارسطويى علوم پرداختند، آن را (فـلسـفـه ) يـا (حـكـمت ) خواندند. در نظر آنان ، (حكمت
نظرى )، در پى كشف هويت و ماهيت و آثار اشياست و مى خواهد اشيا را آن چنان كه هستند بازشناسد و تبيين
كند و توضيح دهد.فلسفه نظرى را در يك تقسيم كلى ، به الهيات ( فلسفه اولى )، رياضيات ( فلسفه وسطا) و طـبـيـعـيـات (
فـلسفه سفلا) تقسيم كرده اند. (79) حكمت و فلسفه عملى به (بايدها) و (نبايدها) مى پردازد و موضع انسان را
درباره خود و ديگران بيان مى كند. حكمت عملى به اخلاق ، تـدبـيـر مـنزل و سياست مدن تقسيم مى شود. در
نظر فيلسوفان مسلمان ، فيلسوف كسى است كـه جـامـع هـمـه عـلوم عـقـلى بـاشـد و هـر دو جـنـبـه نـظـر
و عمل در او به كمال لازم رسيده باشد.ابن سينا درباره تقسيم فلسفه به مفهوم عام مى گويد:بـدان كـه فـلسـفـه عـبـارت از كـمـال يـافـتـن نـفـس انـسـانـى اسـت از گـذر حـصـول معرفت
برحقايق اشيا ـ همان گونه كه هستند ـ و [نيز] حكم كردن بر وجود آن ها از گذر برهان ها
به گونه تحقيقى .و نيز گفته اند:[فلسفه اين است كه ] انسان جهانى شود عقلانى چون جهان عينى .
ملاك و مناط تقسيم
فيلسوفان مسلمان درباره تقسيم حكمت به نظرى و عملى و مناط آن بحث كرده انـد. ابـنسـيـنـا، كـه بيش از ديگران در اين باره به بحث پرداخته ، بر آن است كه اين تقسيم بـرحـسـب (هـدف )
صـورت گـرفـتـه اسـت . در حـكـمـت نـظـرى ، هـدف كـمـال و فـعليت يافتن استعداد عقلانى بشر است كه
ارزش نظرى و ذاتى دارد و در حكمت عملى ، هدف ، تكميل نفس براساس اعمال و رفتار اختيارى است . او در اين
باره مى گويد:هـدف فـلسـفـه ايـن است كه انسان تا آن جا كه ممكن است حقايق اشيا را دريابد. اشيا بر دو قسم انـد: يـا
مـوجـوداتـى هـستند كه وجودشان در اختيار ما نيست ؛ و موجوداتى ديگر كه وجود آن ها در اخـتـيـار و
اراده مـاسـت . مـعـرفت به قسم اوّل ، حكمت نظرى و به قسم دوم ، حكمت عملى است . هدف فـلسـفـه نـظـرى
تـكـمـيـل نـفس است به اين كه تنها بداند و بشناسد. در فلسفه عملى ، هدف ، تكميل نفس است به اين كه
بداند و عمل كند.(80)استاد مرتضى مطهرى در توضيح (هدف ) مى گويد:مـنـظـور از غـايـت و هدف در اين جا آن چيزى است كه مورد توجه ذاتى نفس است و اراده ذاتى نفس بـدان
تـعـلق گـرفته است . نفس در مرتبه ذات خود، داراى اراده است ، بلكه نفس در مرتبه ذات خـود عين اراده و