2 ـ 3 ـ قضيه شرطيه منفصله - آشنایی با منطق و فلسفه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آشنایی با منطق و فلسفه - نسخه متنی

حسین متفکر؛ مرکز تحقیقات اسلامی سپاه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

2 ـ 3 ـ قضيه شرطيه منفصله

در بـرخـى قـضـايـاى شـرطـيـّه ، مـيـان مـقـدّم و تـالى گـونـه اى تـقـابـل و عناد است . در اين
قضاياگر چه تعليق و اشتراط آشكار نيست ، ولى در واقع وجود هر يك از مقدّم و تالى ، مشروط و معلّق به
عدم ديگرى است . اين گونه قضايا را (شرطيّه منفصله ) مى نامند.

در قـضـيـّه مـنـفـصـله تـقـدّم و تـاءخّر اجزا، وضعى است ، نه حقيقى و هر جزئى كه در آغاز قضيّه
درآيد، مقدّم و ديگرى تالى است .

ادات قـضـيـّه شـرطـيـّه منفصله در زبان فارسى ، كلمه (يا) است كه در آغاز مقدّم و تالى مى آيد؛

مـانـنـد (عـدد صـحـيـح يـا زوج اسـت ، يـا فـرد.) يـعـنـى اگـر زوج بـاشـد، محال است كه فرد باشد، و
اگر فرد باشد، محال است كه زوج باشد.

تقسيم قضيه شرطيه منفصله

منطقيان مسلمان به اعتبار گونه عناد، قضيّه شرطيّه منفصله را بر سه قسم دانسته اند:

قضيّه شرطيّه منفصله حقيقيّه ؛

قضيّه شرطيّه منفصله مانعة الجمع ؛

قضيّه شرطيّه منفصله مانعة الخلوّ؛

1 ـ 4 ـ قضيّه شرطيّه منفصله حقيقيّه

هـرگاه در قضيّه منفصله ، عناد مقدّم و تالى چنان باشد كه نه اجتماع پذير باشند و نه ارتفاع پـذيـر و
بـه عـبـارتـى ديـگـر اگر ثبوت يك طرف ملازم نفى طرف ديگر و نفى يكى از آن ها مستلزم ثبوت ديگرى
باشد، آن قضيه را (منفصله حقيقيّه ) مى نامند؛ مانند:

(عـدد صـحـيـح يـا زوج اسـت و يـا فـرد.) مـراد ايـن اسـت كـه يـك عـدد صـحـيـح مـانـنـد (دو) محال است
كه هم زوج و هم فرد باشد و نيز محال است كه نه زوج و نه فرد باشد، بلكه بايد يا زوج و يا فرد باشد.

طـرف هـاى قـضـيـّه مـنـفـصله حقيقيّه ، در حكم نقيض و يا مساوى نقيض اند؛ مثلاً اگر بگوييم : (عدد
صـحـيـح يـا زوج اسـت و يـا غـيـر زوج ) در حـكـم نـقـيـض انـد و اگـر بـه جـاى (غـيـر زوج ) معادل آن
فرد را در قضيّه بنشانيم ، مساوى نقيض اند.

2 ـ 4 ـ قضيه شرطيه منفصله مانعة الجمع

هـرگـاه اجـزاى قضيّه منفصله به گونه اى با يكديگر در عناد باشند كه اجتماع پذير نباشند، ولى با اين
حال ارتفاع پذير باشند. آن را (مانعة الجمع ) مى نامند.

طـرف هاى قضيّه شرطيّه مانعة الجمع با يكديگر متضادند و از ثبوت و صدق يك طرف ، نفى و كـذب طـرف
ديـگـر لازم مـى آيـد، ولى كـذب يـكى از آن ها مستلزم صدق ديگرى نيست و هر دو مى تـوانـند كاذب باشند
و از كذب آن ها محالى لازم نمى آيد؛ زيرا ارتفاع شى ء با آنچه اخصّ از آن اسـت جـايـز اسـت و مستلزم
ارتفاع نقيضان نيست ؛ مانند (اين جسم يا سفيد است و يا سياه .) مراد ايـن اسـت كـه يـك جـسـم در يـك
زمـان نـمـى تـوانـد هـم سـفـيـد و هـم سـيـاه بـاشـد و محال است كه چنين باشد، ولى مى تواند نه سفيد
باشد و نه سياه .

هـر گـاه يـكـى از دو طـرف قـضـيـّه مـنفصله حقيقيّه را برداريم و به جايش قضيه اى بنشانيم كه
مـفـادش اخـص از طـرف نـخست باشد. قضيّه مانعة الجمع پديد مى آيد؛ مثلاً در مثالى كه گذشت ، اگـر بـه
جـاى (اين رنگ يا سفيد است يا غير سفيد) بگوييم : (اين رنگ يا سفيد است و يا سياه ) در قـضيّه دوم ، سياه
به جاى غير سفيد قرار گرفته است و اخص از آن است . بى گمان يك چيز نـمـى تـواند با نقيض خويش و يا با
اخص از نقيض خود اجتماع نمايد زيرا اثبات اخص ، مستلزم اثبات اعم است و ثبوت وجود خاص ، مستلزم ثبوت
وجود عام است ، ولى نفى اخص مستلزم نفى اعم نيست و همچنين از نفى هر دوى آن ها محالى لازم نمى آيد.

/ 111