4 ـ 4 ـ دو نوع نياز بديهيات به اصل امتناع تناقض
نـوع نـيـاز بـديـهـيـّات اوّليـّه بـه اصـل امـتـنـاع تـنـاقـض را بـه دو شكل مى توان تقرير كرد:اوّل ـ حـكـم جـزمـى عـبـارت از ادراك مـانـع از طـرف مـخـالف اسـت و احـكـام و اصـول بـديـهى ديگر براى اين كه حالت جزمى و يقينى بيابند، به امتناع تناقض نيازمندند. اگر اصل امتناع تناقض را از ذهن
انسان برگيريم ، هيچ قضيّه اى حالت جزمى و يقينى و قطعى نـخواهد يافت ؛ مثلاً چون مى گوييم : (زيد
ايستاده است ) حكم به ايستادن زيد آن گاه قطعى مى شـود كـه احـتـمـال عـدم قـيـام از مـيـان بـرَوَد
و ايـن بـدون اعـتـبـار اصل امتناع تناقض ممكن نيست .علاّمه محمّدحسين طباطبائى در اين باره مى گويد:چـگـونـه مـتصوّر است كه در مورد نظريّه اى ، برهانى اقامه شده و نتيجه اى اثبات نمايد و با اين همه
تكذيب نتيجه ، به برهان صدمه نزند؟! (46)
دوم ـ اگـر اصـل امـتـنـاع تناقض بر انديشه آدمى حكومت نكند و مقياس انديشيدن نباشد، هيچ علمى
مـانـع عـلم ديـگـر نخواهد بود، ولى مى دانيم كه برخى احكام و تصديق هاى قطعى مانع برخى ديگرند.
عكس
از ديـگـر احـكـام و لوازم قـضـايـا، (عـكـس ) است . هرگاه قضيّه اى صادق باشد، برايش دو عكس صادقمتصوّر است : يكى (عكس مستوى ) و ديگرى (عكس نقيض ).
1 ـ 5 ـ عكس مستوى
هـرگـاه در قـضـيـّه اى مـوضـوع و محمول بر جاى يكديگر بنشينند ولى كيف قضيّه تغييرنيابد، قضيّه اىرا كه از اين تغيير پديد مى آيد، عكس مستوى مى نامند؛ مانند (هيچ انسانى سنگ نيست .) كه عكس مستوى آن
عبارت است از: (هيچ سنگى انسان نيست .)
بـايـد تـوجـّه داشـت كـه هـر قـضيّه اى عكس پذير و داراى عكس مستوى صادق نيست ؛ مثلاً سالبه جزئيّه
را عكس لازم الصدق نيست .
2 ـ 5 ـ عكس نقيض
عكس نقيض به دو شكل پديد مى آيد:اوّل
گـاهـى مـوضـوع و مـحـمـول قـضـيـّه اى را بـه نـقـيـضـشـان مـبـدّل مـى كـنـيم و سپس آن هارا بر جاى يكديگر مى نشانيم ؛ مانند (انسان حيوان است .) كه عكس نقيضش عبارت است از: (لا حيوان لا انسان
است .)
دوم
گـاهـى نـقـيـض مـحـمـول را بـر جـاى مـوضـوع و مـوضـوع را بـر جـاى مـحـمـول مـى نـشـانـيم وكيفيت را نيز تغيير مى دهيم ؛ مانند (انسان ، حيوان است .) كه عكس نقيضش عـبـارت است از: (لا حيوان ،
انسان نيست .) و نيز مانند (انسان ، سنگ نيست ) كه عكس نقيضش عبارت است از: (لا سنگ ، انسان است .)
3 ـ 5 ـ عكس در قضاياى محصوره
(1) ـ عكس مستوى
اوّل
عـكـس مستوى موجبه كلّيّه ، عبارت از موجبه جزئيّه است ؛ مانند (هر گردويى گرد است .) كه عكس آنعبارت است از: (برخى گردها گردويند.)
دوم
عـكـس مـسـتوى موجبه جزئيّه ، عبارت است از موجبه جزئيّه ؛ مانند (برخى گردها، گردويند.) كه عكسآن عبارت است از: (برخى گردوها، گردند.)
سـوم
عـكس مستوى سالبه كلّيّه ، عبارت است از سالبه كلّيّه ؛ مانند (هيچ عاقلى پرحرف نيست .) كـهعـكـس مـسـتـوى اش عـبـارت اسـت از: (هـيـچ پـرحـرفـى عاقل نيست .)
چهارم ـ سالبه جزئيّه داراى عكس مستوى نيست .