2 ـ 4 ـ مهم ترين مشرب هاى عمده كلامى
كلام اسلامى از نظر ويژگى هاى اصول اعتقادى به مشرب ها و مذهب هايى منشعب شده است كه مهم ترين آن هاعبارت است از:كلام معتزلى ، كلام اشعرى و كلام شيعى .مـتـكـلمـان در هـمـان حـال كـه در روش اسـتـدلال و كـيـفـيـت دفـاع از اصول اعتقادى قلمروى مشترك
دارند، در ويژگى هاى مذهب كلامى خود با يكديگر اختلافاتى نيز دارند.
الف ـ كـلام مـعـتـزلى
مـكـتـب كـلامـى مـعـتـزله در اواخـر قـرن اوّل يـا اوايـل قـرن دوم هـجـرىدر بـصـره پـديـد آمـد. مـؤ سـس آن ، واصـل بـن عـطـا اسـت . ايـن مـشـرب ، داراى پـيـروانـى
بـسـيـار اسـت كـه ابـوالهـذيـل ، نظّام ، جاحظ، قاضى عبدالجبّار معتزلى و زمخشرى از آنانند. قاضى
عبدالجبّار در قـرن چـهـارم و زمـخـشـرى در اواخـر قـرن پـنجم و اوايل قرن ششم ، نماينده و مظهر تام
اين مكتب كـلامـى انـد. ايـن مكتب ، در مسائل طبيعى ، اجتماعى ، انسانى ، فلسفى و كلامى عقايدى ويژه
دارد. اصـول مـكـتـب كـلامـى مـعـتـزله در حـوزه كـلامـى و اعـتـقـادى عـبـارت اسـت از: تـوحـيـد؛عدل ؛ وعده و وعيد؛ منزلة بين المنزلين و امر به معروف و نهى از منكر.
ب ـ كـلام اشـعـرى
در اواخـر قـرن سـوم و اوايـل قـرن چـهـارم ، ابـوالحـسـن ، عـلى بـن اسماعيلاشعرى ، يكى از شاگردان قاضى عبدالجبّار معتزلى ، از او روى گردانيد و براساس اصـول اهـل سـنـت ،
مـكـتـب كـلامـى و اسـتـدلالى نـويـنـى را بـنـيـان نـهـاد. او بـه اصول عقايد اهل سنت ، كه پيشتر
نقلى بود، رنگ و بويى استدلالى و عقلانى بخشيد و به كار بـردن مـنـطـق را در اصـول عـقـايـد روا
شـمـرد و در ايـن بـاره كـتـاب را تاءليف كرد. پس از او، اهل حديث به دو گروه تقسيم شدند: يكى اشاعره و
ديگر، حنابله .اشـاعـره در اصـول دين و كلام ، بحث و استدلال را روا شمردند، ولى حنابله هرگونه پرسش و بحث و
استدلال را در مسائل و مبانى اسلامى ناروا دانستند. از پيروان مشهور مكتب كلامى اشاعره ، قـاضـى
ابـوبـكـر باقلانى ، امام الحرمين جوينى ، امام محمّد غزّالى و امام فخرالدين رازى اند. بـرخـى از
پـيـشـوايـان ايـن مـكـتـب ، چـون قـاضـى ابـوبـكـر بـاقـلانـى ، در بـرخـى اصـول عقايد اشعرى ، به
ويژه در موضوع (جبر) تجديد نظر كردند. فخرالدين رازى نيز در تقويت و تحول و تكامل اين مكتب ، بسيار
كوشيد.اصول كلامى اشاعره بسيار است و بيشتر در برابر معتزله جاى دارد. برخى از آن ها عبارت است از:1 ـ نبود وحدت ميان ذات و صفات خداوند؛2 ـ عـمـومـى و كـلى بـودن قـضـا و قـدر الهـى و مـجـبـور بـودن انـسـان در اعمال خود؛3 ـ شرعى بودن حسن و قبح افعال آدمى ؛4 ـ واجـب نـبـودن لطـف و انـجـام كـار اصـلح بـر خـداونـد متعال .
ج ـ كـلام شـيـعـى
از بـزرگـان مـعـصـوم (ع )كـه بـگـذريـم ، نـخـسـتـيـن كـسـى كـه در مـسـائلاعـتـقـادى و كـلامـى بـه بـحـث پـرداخـتـه و كـتـاب تـاءليـف كـرده اسـت ، عـلى بـن اسـمـاعيل بن
ميثم تمّار (95) است . وى خطيب و سخنور و از پيروان على (ع )نيز بوده و در نيمه دوم قرن اوّل مى زيسته است .امام صادق (ع )نيز شمارى از ياران خود را در علم كلام تعليم داده و آنان را متكلم خوانده است ؛ از
آنـان اسـت هـشـام بـن حـكـم ، هـشـام بـن سـالم ، حـُمـران بـن اعـيـن و ابـو جـعـفـر اَحْوَل .مـتـكلمان شيعى بسيارند و بيشتر خاندان نوبخت ، شيعه و متكلم بوده اند. ابن قبه رازى در قرن سوم ،
ابوعلى بن مسكويه در اوايل قرن پنجم ، خواجه نصيرالدين طوسى و علاّمه حلّى در قرن هـفـتـم از جمله
آنانند. خواجه نصيرالدين طوسى در فلسفه و كلام كتاب مشهور تجريد الاعتقاد را نـگـاشـتـه اسـت كـه
كـتابى بسيار ارزشمند در علم كلام محسوب مى شود و تمام متكلّمان شيعى و سنّى بعدى را تحت تاءثير قرار
داده است و تا حدى بسيار، كلام شيعى را از روش جدلى خارج ساخته و به سبك برهانى نزديك كرده است .