سنخيّت علّى و معلولى - آشنایی با منطق و فلسفه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آشنایی با منطق و فلسفه - نسخه متنی

حسین متفکر؛ مرکز تحقیقات اسلامی سپاه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

(4) ـ نظريه فقر وجودى ( امكان فقرى )

در تـحـليـل رابـطـه عـلّت و مـعـلول گـفـتـه شـد كـه هـويـت مـعـلول ، عـيـن هـويـت وجـود و
ايـجـاداسـت و نـيـازمـنـدى مـعـلول بـه عـلّت ، عـيـن هـويـت معلول است .

در نـظـريـه فـقـر وجـودى ، مـعـلولِ واقـعـى ، خـود (وجـود) اسـت و چـنـيـن نـيـسـت كـه واقـعـيـت
مـعـلول چـيـزى و نـيـازمـنـدى اش بـه عـلّت و مـنـاط اين نيازمندى ، چيزى ديگر باشد، بلكه هويت
مـعـلول ، عـيـن نـيازمندى و ربط به علّت است . در اين نظريه نيازمند، عين نياز است . بنابراين ،
پـرسـش از عـلّت و مـنـاط نـيـازمـنـدى بـه عـلّت نـابـجـاسـت ؛ زيـرا هـويـت معلول ، عين نيازمندى
به علّت است و پرسش از علّت آن ، چون اين است كه بپرسيم چرا عدد چهار، عـدد چـهـار اسـت يـا چـرا خطّ،
خطّ است . چهار بودن عدد چهار يا خط بودن خط، ذاتى آن هاست ، و ذاتى شى ء، بيّن الثبوت است و نيازى به
پى جستن علّت آن نيست .

ايـن نـظـريـه مـبـتـنـى بر اصالت و جود و اعتبارى بودن ماهيت است . بر اين اساس اگر از مناط
نـيـازمـندى معلول به علّت ـ كه خود وجود است ـ چشم بپوشيم و درباره ماهيت كه اعتبارى است سؤ ال
كـنـيـم كـه مناط نيازمندى آن به علت چيست اين پرسشى درست است ؛ زيرا در اين جا، نيازمند ( مـعلول
اعتبارى ) چيزى جز نيازمندى و غير از علّت نيازمندى است . پاسخ آن نيز اين است كه علّت نـيـازمـنـدى
مـجـازى مـاهيت به علّت ، همانا فقر وجودى است و ماهيت در موجود بودن مجازى يا معدوم بودن خود تابع
علّت خارجى است .

استاد مطهرى در توضيح امكان فقرى از نظر ملاّ صدرا و برمبناى اصالت وجود مى گويد:

ايـن فـلسـفـه چـون بـر مـبـنـاى اصـالت وجـود اسـت ، ايـن مـسـاءله شـكـل ديـگـرى پـيدا مى كند و
آن اين كه وجود، عين فقر است و عين ضرورت ؛ يعنى او به نوعى امكان قائل است كه اسمش امكان فقرى است كه
آن امكان فقرى با اين ضرورت هيچ منافات ندارد. حتّى دو اعتبار هم نمى خواهد، به يك اعتبار شيئى هم عين
فقر است و هم عين ضرورت . چون مساءله بـه وجـود و مـراتب وجود برمى گردد. مراتب وجود به نحوى است كه در
عين اين كه وجود است ، وجوب است و در عين اين كه وجوب است ، نياز به مرتبه مقدّم خودش است . آن وقت آنجا
قهراً امكان معناى ديگرى پيدا مى كند.(116)

در امـكـان فـقرى ، ممكن عين امكان ، نياز عين نيازمندى ، فقر و نياز عين مرتبه وجودى و ذات موجود
فـقـير است و وجود ضعيف و فقير، عين نياز و عين ربط به مرتبه اعلى است ، و اين همان اضافه اشراقى است
كه در آن مضاف ، عين اضافه است .

سنخيّت علّى و معلولى

سـنـخـيـّت از اصـول مـهـم مـنـتـج از اصـل كـلّى عـلّيّت است كه نتايجى مهم در بردارد. بنابراين
اصـل ، (از عـلّتـى مـعيّن ، تنها معلولى معيّن ، و معلول معيّن تنها از علّت معيّن پديد مى آيد.) به
عـبارتى ديگر، ميان موجودات تناسب و وابستگى هايى ويژه هست و هر علّتى منشاء معلولى ويژه و هـر
مـعـلولى نـاشـى از علّتى ويژه است . اشيا داراى ويژگى هايى معيّنند و شرايط و مقدّمات معيّن ،
نتايجى معيّن به دنبال خواهند داشت .

هـر انـسـانى مى داند كه اگر گندم بكارد، گندم خواهد درويد و انتظار ندارد كه جو بدرود، يا هـر كـسى
براى سير شدن ، غذا مى خورد و يقين دارد كه غذا علّت سيرى است ، نه نوشيدن آب و انـتـظـار نـدارد كـه
بـا نـوشيدن آب سير شود، و يا هر كسى مى داند كه درس ‍ خواندن علّت با سواد شدن است و نمى توان براى
باسواد شدن به نوشيدن آب پرداخت .

حكما در تعريف اين اصل ، به گونه كلّى ولى دقيق چنين گفته اند:

صدور كثير از واحد و صدور واحد از كثير ممتنع است .(117)

مراد حكما از كلمه (واحد)، در درجه اوّل (واحد بالشخص ) است ، ولى آن را در (واحد بالنوع ) هم جـارى و
صـادق مـى دانـنـد و مـنـظـور از صـدق اين قانون در واحد بالنوع اين است كه هر اندازه افـراد
مـخـتـلف يـك نـوع داراى تـشـابه نوعى بيشتر باشند، از نظر آثار و خواص ‍ شبيه تر خواهند بود.

بـا تـوجـه بـه صـدق واحـد بـر واحد بالشخص و واحد بالنوع مى توان به گونه كلّى اين قـاعـده را
چـنـيـن بـيـان كـرد: (هـر واحـد حـقـيـقـى عـلّت ، بـا يـك واحـد حـقـيـقـى مـعـلول مـرتـبـط و
وابـسـته است و هر دسته از افراد واحد بالنوع ، با يك سلسله آثار معيّن در ارتباطند.)
يـكـى از نتايج جريان اصل سنخيّت در واحد بالشخص اين است كه صدور موجودات از مبداء كلّ ـ كه به حكم
برهان ، بسيط و واحد من جميع الجهات است ـ بر نظامى ويژه است ، و ابداع و ايجاد و خـلق مـوجـودات
داراى سـلسـله مـراتـب اسـت و در آفـريـنـش ‍ مـوجـودات معلول اوّل ، دوم و سوم و... در كار است و
برخى موجودات واسطه فيض اند و مفيضِ برخى ديگر. بـنـابـرايـن ، نـظـر اشـاعـره كـه اراده خـداونـد
بـى واسـطـه در ايـجـاد و خـلق و تكميل موجودات دخالت مى كند، باطل است .

از ديـگـر نـتـايـج جـريان اصل سنخيّت در واحد بالنوع اين است كه جريان و شيوه طبيعت همواره
مـشـابـه و يـكـسـان اسـت و در شـرايـط مـسـاوى هـمـواره نـتـايـجـى مـسـاوى دارد: حـكـم الامثال ،
قانون عقلى و كلّى است و به هيچ وجه استثناپذير نيست .

/ 111