تولّد فلسفه
انـسـان داراى مـجـهـولاتـى بـسـيار است كه دستيابى به پاسخ آن ها از آرزوهاى اوست . در ميانمـجـهـولات و مـسـائل انـسـان ، بـرخـى از اولويـت بـرخـوردارنـد و از آن جـمـله اسـت مـسـائل
مـربـوط بـه نظام كلى جهان و جريان هستى و رمز و راز آن . به عبارتى ديگر، يكى از خـواسـتـه هـاى
فـطـرى و مـهـمّ انـسـان جـسـت و جـوى حـقـيـقـت و حـل مـعماى هستى و كشف رمز و راز آن است . تاريخ
نشان مى دهد كه انسان همواره داراى گونه اى انـديـشـه فـلسـفى بوده است و نمى توان زمان و مكانى ويژه
براى تولّد فلسفه فرض كرد. انـسـان همواره درباره هويت نظام هستى و مبداء و غايت آن اظهار نظر كرده و
در هيچ دوره اى در اين بـاره سـكـوت نـكـرده اسـت . از سـويى ديگر، فلسفه در عين برخوردارى نوسان و
گاهى سير قـهـقـرايـى ، از پـيـشـرفـت و تـكـامـل بـرخـوردار بـوده اسـت . فـيـلسوفان هر كدام در
تفسير و تـحـول و تـكامل آن سهمى بر عهده داشته اند. در اين ميان فيلسوفان مسلمان به ويژه متاءخّران
اثرى به سزا در تحول و تكامل فلسفه اولى بر جاى نهاده اند و فلسفه اولى در جهان اسلام از رشد و
شكوفايى ارزشمندى برخوردار بوده است .اسـتـاد مـرتـضـى مـطـهـرى دربـاره سـهـم فـيـلسـوفـان غـربـى و اسـلامـى در تـغـيـيـر و تكامل
فلسفه حقيقى مى گويد:آنـچـه از تـحـقـيـقـات اروپـايـى قـابـل مـلاحـظـه و شـايـسـتـه تـحـسـيـن و تـمجيد است و به نام
(مـسائل فلسفى ) معروف است ، در حقيقت مربوط به فلسفه نيست ، بلكه مربوط به رياضيات يـا متافيزيك يا
روان شناسى است . والحق بايد انصاف داد كه فلاسفه اسلامى ، كه بيشترين همّت خويش را صرف تحقيق در اين
فن كرده اند، خوب از عهده اين كار برآمده اند و فلسفه نيمه كـاره يـونـان را تـا حد زيادى جلو برده
اند و با آن كه فلسفه يونان در ابتداى ورود در حوزه اسـلامـى مـجموعاً بيش از دويست مساءله نبوده ،
در فلسفه اسلامى بالغ بر هفت صد مساءله شده اسـت و عـلاوه بـر آن اصـول و مـبـانـى و طـرق اسـتـدلال
حـتـى در مسائل اوّليه يونان به كلى تغيير كرده (است ).(84)