تعريف قضيّه
لفـظـى را كـه داراى مـعـنـاسـت ، (قـول ) و لفـظـى را كـه بـى مـعـنـاسـت ، (مـهـمـل ) نـامـنـد؛مـثـلاً در زبـان فـارسـى (آب ) قـول و (سـاب ) مهمل است .قـول يـا مـفـرد اسـت يـا مـركّب . مفرد قولى است داراى يك جزء؛ مانند (آب )، و مركّب قولى است داراىبيش از يك جزء كه هر جزء آن داراى معنايى ويژه است و آن معنا مورد نظر نيز هست .براى قول مركّب چهار شرط ذكر كرده اند: (29) (1) ـ داراى بيش از يك جزء باشد؛ مانند عبداللّه .(2) ـ هـر جـزء آن داراى مـعـنـايـى مـسـتـقـل بـاشـد؛ مـانـنـد گل محمّدى .(3) ـ مجموعه جزءها با يكديگر بر معنايى دلالت كنند؛ مانند عبداللّه كه نام كسى است .(4) ـ معنايى كه همه جزءها با هم بر آن دلالت مى كنند، مراد باشد؛ مانند عبداللّه كه مراد از آن شخصى
خاص است و معانى اجزايش منظور نيست .قول مركّب خود بر دو قسم است :
(1) ـ مـركـّب نـاقـص
قـولى است كه معناى آن تمام نيست و شنونده با شنيدنش منتظر ادامه كلام است .(2) مركّب تام
قولى است كامل و شنونده با شنيدنش سكوت مى كند و منتظر ادامه كلام نيست .مـركـّب تـام يـا انـشائى است يا خبرى . در مركّب تام انشائى ، گوينده معنايى را با الفاظى پـديد مىآورد؛ مانند: بيا، برو، آيا مى روى ؟ آن كار را نكن . مركّب تام انشائى داراى انواعى است كه در منابع
ادبيات و منطق مذكورند.مـركـّب تـام خـبـرى از واقـعـيتى خبر مى دهد، ولى احتمال مى رود راست يا دروغ باشد كه به آن
(قـضـيـّه ) مـى گـويـنـد؛ چـنـان كـه مـنـطـقـيان در تعريف قضيّه گفته اند: (قَوْلٌ يَحْتَمِلُ
الصِّدْقَ وَالْكـِذْبَ.) (30) مـراد از صـدق ، مـطـابـقـت خـبـر بـا واقع است و مقصود از كذب مطابقت
نكردن با آن است . اتصاف به صدق و كذب ، ويژگى ذاتى قضيّه است و هر قضيه اى ذاتاً يا صادق است و يا كاذب
.اهـل مـنطق ، هر قضيّه لفظى ( مركّب تام خبرى ) را مرادف با يك قضيّه ذهنى مى شمارند و قضيّه ذهـنـى را
تـصـديـق مـى گـويـنـد و رابـطـه آن هـا را رابـطـه مـيـان دالّ و مـدلول مـى دانـنـد. آنچه به واقع
مورد نظر اهل منطق است ، قضيّه ذهنيّه ( تصديق ) است و پرداختن بـه قـضيّه لفظى ( قضيّه ملفوظه ) تنها
از آن روست كه يافته هاى خود را به ديگران تفهيم كنند. بنابراين ، مباحث مربوط به الفاظ براى منطقيان
گونه اى وسيله است نه هدف .در علم منطق ، قضيّه لفظى با نام هاى تركيب خبرى ، عقد (31)، عبارت ، (خبر و گزاره ) خوانده مى شود. اين
نام ها با (بارى ارميناس ) در زبان يونانى مرادفند. بارى ارميناس يكى از مجموعه هاى هفت رساله ى ارسطو
در منطق است و اين مجموعه ها را (ارگانون ) يا (ارغنون ) مى گويند.تـفـاوت مـيـان تـصـديـق و حـكـم : هـنـگـامـى كـه مـحـمـولى را بـر مـوضـوعـى حـمـل مـى كـنـيـم و
مـثـلاً مـى گـويـيم : (زيد ايستاده است )، ذهن در اين تصديق افزون بر تصوّر مـوضوع ( زيد) و محمول (
ايستادن ) به گونه اى ويژه آن دو را با يكديگر مربوط مى سازد. اين كار ذهن ، از جهتى تصديق و از جهتى
ديگر (حكم )، (اقرار) و (اذعان ) ناميده مى شود.استاد مطهرى (ره )درباره تفاوت ميان تصديق و حكم مى گويد:اين مطلب قطعى و مسلّم است . هنگامى كه محمولى را براى موضوعى اثبات مى كنيم و مى گوييم مـثـلاً (زيـد
ايـسـتـاده اسـت ) عـلاوه بـر تـصـوّر مـوضـوع و مـحـمـول ، يـك عـمـل خـاص ديـگـرى ذهـن انـجـام
مـى دهـد. ايـن عمل خاص در ميان همه امور نفسانى يك امتياز مخصوص دارد و آن اين كه داراى دو جنبه است .از يك جـنـبـه انـفـعـالى ، حـصولى و ذهنى است و از جنبه ديگر، فعلى ، حضورى و غير ذهنى ... . محققين
مـنـطقيين اين عمل خاص را از جنبه اوّل ، كه انفعالى ، حصولى و ذهنى است ، (تصديق ) مى نامند و از جنبه
دوم ، كه فعلى ، حضورى و غير ذهنى است ، (حكم )، (اقرار) و (اذعان ) مى نامند و از جنبه اوّل است كه قابل
تعبير لفظى است و با كلمه (است ) به تعبير درمى آيد.(32)
تقسيم نخست قضيّه
قـضـيـّه در تـقـسـيـم نخست ، (اوّلاً و بالذات ) از جهت نوع رابطه ، به حملى و شرطى تقسيم مى شود:1 ـ 2 ـ قضيّه حمليّه
قـضيّه حملى همان است كه در آن چيزى ( محمول ) به چيزى ديگر ( موضوع )اسناد داده مى شود و مـيـان موضوع ومحمول رابطه اتحادى پديد مى آيد. در قضاياى حملى ، ذهن در عالم خود، چيزى را مـوضـوع و چـيـزى ديـگر
را محمول قرار مى دهد و ميان آن ها ارتباط و اتحاد برقرار مى كند. قضيّه (زيد ايستاده است ) قضيه اى
حملى است كه در آن زيد عبارت از موضوع و ايستادن ، عبارت از محمول است و به وسيله كلمه (است ) ميان آن
ها ارتباط و اتحاد برقرار شده است .