3 ـ 4 ـ قضيه منفصله مانعة الخلو - آشنایی با منطق و فلسفه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آشنایی با منطق و فلسفه - نسخه متنی

حسین متفکر؛ مرکز تحقیقات اسلامی سپاه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

3 ـ 4 ـ قضيه منفصله مانعة الخلو

هرگاه در قضيّه شرطيّه منفصله ، عناد و تقابل دو طرف به گونه اى باشد كه اجتماع آن ها ممكن ، ولى
ارتـفـاعـشـان مـحـال بـاشـد، قضيّه را شرطيّه منفصله مانعة الخلوّ مى نامند. در قضيّه مانعة
الخـلوّ، يـكـى از دو طـرف ، صـادق اسـت و مـحـال اسـت كـه هـر دو كاذب باشند؛ مانند (زيد يا در
دريـاسـت يـا غـرق نـمـى شـود.) در ايـن قضيه ، ممكن است زيد در دريا باشد و غرق نشود، ولى محال است كه
در دريا (آب ) نباشد و غرق شود.

هرگاه به جاى يكى از طرف هاى قضيّه شرطيّه منفصله حقيقيّه ، قضيّه اى قرار دهيم كه مفادش اعم از آن
جـزء اسـت ، مـانـعـة الخـلوّ پـديد مى آيد. كه در آن ، ارتفاع دو جزء، ارتفاع نقيضان است و ارتـفـاع
نـقـيـضان محال است ، ولى اجتماع آن ها ناممكن نيست ؛ زيرا رفع عام ، مستلزم رفع خاص اسـت و وجود عام
بدون وجود خاص جايز است ، ولى رفع خاص مستلزم رفع عام نيست و اجتماع آن ها در صدق ممكن است .

تفتازانى در تعريف قضاياى منفصله به اجمال مى گويد:

(اِنْ حـَكـَمَ فـيـها بِتَنافِى النِّسْبَتَيْنِ اَوْلاتَنا فيهِما صِدْقاً وَ كِذْباً فهِىَ
الْحَقيقِيَّةُ اَوْ صِدْقاً فَقَطُّ فَمانِعَةُ الْجَمْعِ اَوْ كِذْباً فَمانِعَةِ
الْخُلُوّ) (39)
هـرگـاه در قضيه شرطيه منفصله به تنافى يا عدم تنافى دو نسبت در صدق و كذب حكم شود، آن قـضـيـّه ،
(حـقيقيّه ) است و اگر تنها به تنافى دو نسبت يا عدم تنافى دو نسبت در صدق حكم شـود، (مـانـعـة الجـمـع
) است و اگر تنها به تنافى يا عدم تنافى دو نسبت در كذب حكم شود، (مانعة الخلوّ) است .

4 ـ 4 ـ قضاياى عناديّه و اتّفاقيّه

قـضـايـاى شـرطـيـّه منفصله اعم از حقيقيه ، مانعة الجمع و مانعة الخلوّ يا عناديّه اند و
يااتفاقيّه . عـنـاديـّه ، قضيّه شرطيّه منفصله اى است كه در آن ، عناد و منافات مقدّم و تالى ، ذاتى
است ؛ مانند (عدد صحيح يا زوج است و يا فرد.) در اين مثال ، زوجيّت يا فرديّت ويژگى ذاتى عدد است .

اتـفـاقـيـّه ، قضيّه شرطيّه منفصله اى است كه تعليق و عناد ميان مقدم و تالى ، ذاتى نيست ، بلكه
تصادفى است ؛ مانند (حسين يا طبيب است و يا فيلسوف .)

كلّيّت و جزئيّت در قضاياى شرطيّه

مـنطقيان قضيّه شرطيّه را به شخصيّه ، محصوره و مهمله تقسيم كرده اند. مبناى اين تقسيم ، كلّيّت و
جـزئيـّت قـضـايـاى شـرطـى اسـت . البـتـه ايـن كـلّيّت و جزئيّت ، چونان كلّيّت و جزئيّت در
قـضـايـاى حـمـليّه نيست . در قضاياى حمليّه مبناى تقسيم ، موضوع قضيّه است و قضيّه براساس مـوضـوع
بـه جـزئى ( شخصى ) و كلّى تقسيم مى شود. ولى در قضيه شرطيه ، كليت و جزئيت بـه كـمـيـت مـقـدم و تـالى
مـربـوط نيست بلكه مربوط به شرايط ويژه تعليق نسبت ميان مقدم و تالى است .

قـضـيّه شرطيّه در صورتى شخصى است كه در زمان يا حالتى ويژه ، مقدّم ، بر تالى معلّق و مـشـروط
گـردد؛ مـانند: (اگر امروز به دانشگاه بيايى ، استاد رياضى را خواهى ديد.) يا مانند (ايـن مـواد تـنها
در صورتى تركيب شدنى اند كه كاتاليزورى باشند.) و يا (اينك زيد يا در خانه است و يا در دانشگاه .)
قـضـيـّه شـرطـيـّه در صـورتـى كـلّى اسـت كـه در تـمـام اوقـات و احـوال ، مـقـدّم بـر تـالى ،
معلّق و مشروط باشد. بنابراين ، زمان ، مكان و يا اوضاع و احوالى خـاص در اتـصـال يـا انـفـصـال
قـضـيـّه مـؤ ثـر نـيـسـتـنـد؛ مـانـنـد مثال هاى زير:

اگر خورشيد طلوع كند، روز است .

همواره عدد صحيح يا زوج است و يا فرد.

اگر موجودى انسان باشد، حيوان نيز خواهد بود.

تـقـسـيـمـى ديـگر اين است كه قضيّه شرطيّه غير شخصيّه به مهمله و محصوره تقسيم مى شود. در قـضـيـّه
شرطيّه مهمله اهمال و اجمال به حكم مربوط مى شود؛ مانند (چون پزشكى دستور مى دهد، بايد از او اطاعت
كرد.) و (اگر موجودى انسان است ، حيوان نيز هست .)
در قـضيّه شرطيّه محصوره اوقات و احوال تعليق مقدّم بر تالى ملحوظ نيست . ديگر آن كه قضيّه شرطيّه
محصوره يا كلّى است و يا جزئى و هر يك از اين ها يا موجبه است و يا سالبه .

قضاياى زير، نمونه هايى از قضيّه شرطيّه محصوره كلّيّه موجبه اند:

همواره چون خورشيد طلوع كند، روز است .

همواره عدد صحيح يا زوج است و يا فرد.

همچنين قضاياى زير، نمونه هايى از قضيّه شرطيّه محصوره موجبه جزئيه اند:

برخى اوقات اگر اين موجود حيوان باشد، انسان نيز هست .

برخى اوقات اين شخص يا پزشك است و يا فيلسوف .

و قضاياى زير، نمونه هايى از قضيّه شرطيّه محصوره سالبه كلّيّه اند:

چنين نيست كه هر گاه خورشيد طلوع كند، همواره در همه جا هوا روشن باشد.

چنين نيست كه رنگ يا سفيد است و يا سياه .

و نيز قضاياى زير، نمونه هايى از قضيّه شرطيّه محصوره سالبه جزئيّه اند:

برخى اوقات چنين نيست كه يك نفر هم پزشك باشد و هم فيلسوف .

برخى اوقات چنين نيست كه اگر انسان درس بخواند، حتماً موفق شود.

/ 111