3 ـ 1 ـ شكل سوم
هـرگـاه حـدّ وسـط در هـر دو مـقـدّمـه مـوضـوع بـاشـد، آن را (شكل سوم ) مى گويند؛ مانند مثال زير:هر انسانى دوستدار علم است .هر انسانى عدالتخواه است .برخى دوستداران علم ، عدالتخواهند.4 ـ 1 ـ شكل چهارم
هـرگـاه حـدّ وسـط در صـغـرا، مـوضـوع و در كـبـرا، مـحـمـول بـاشـد، شكل چهارم پديد مى آيد؛ مانند مثال زير:هر انسانى حيوان است .هر ناطقى انسان است .برخى حيوان ها ناطق اند.چـنـان كـه بـه چـشـم مـى آيـد، شـكـل چـهـارم بـه عـكـس شـكـل اوّل اسـت و از ايـن لحـاظ كـه در آن
، حـد وسـط پـوشـيـده اسـت و دورتـريـن شـكـل هـاى چـهـارگانه به ذهن است و به اين شكل ، ارسطو
اشارتى نبرده است و منطقيان مسلمان شـكـل چهارم را از آنِ جالينوس دانسته اند، ولى لايب نيتس بر آن
است در آثارى كه از جالينوس در دست است ، چنين چيزى به چشم نمى آيد: (55)
بارى ، منطقيان ، اشكال چهارگانه قياس را به نظم كشيده و گفته اند:
اوسط اگر حمل يافت در بر صغرا و باز
حمل به هر دو دوم ، وضع به هر دو سوم
رابع اشكال را عكس نخستين شمار
وضع به كبرا گرفت شكل نخستين شمار
رابع اشكال را عكس نخستين شمار
رابع اشكال را عكس نخستين شمار
شرطهاى انتاج درست
بـراى انـتـاج قـيـاس ، شـرطـهـايى ديگر نيز افزون بر وجود مقدّمات و حدّ وسط لازم است . اين شرايطرا مى توان به عمومى و اختصاصى تقسيم كرد:
1 ـ 2 ـ شرطهاى عمومى
اين شرطها به اختصار عبارتند از:اوّل
موجبه بودن يكى از دو مقدّمه .دوم
اگر صغرا سالبه است ، كبرا نبايد جزئى باشد.سوم
كلّى بودن يكى از مقدّمات .چـهـارم
نـتـيـجـه از لحـاظ كـمّ و كيف تابع اخس مقدّمات است . در منطق ، سالبه ، اخس از موجبه وجزئى ، اخس از كلّى است .ابن سينا درباره شرايط عمومى مقدّمات مى گويد:(وَاعـْلَمْ اَنَّهُ لا قـِيـاسَ مـِنْ سـالِبـَتـَيـْنِ وَ لا مـِنْ جـُزْئِيَّتـَيـْنِ وَ لا
صـُغـْرى سـالِبـَةً وَ كـُبْراها جُزْئِيَّةً) (56)
و بـدان كـه قـيـاسـى نـمـى تـوان يـافـت كه از دو قضيّه سالبه يا از دو قضيّه جزئيّه و يا از صغرايى
سالبه و كبرايى جزئيه سامان گرفته باشد.و درباره شرايط نتيجه مى گويد:(وَاعْلَمْ اَنَّ النَّتيجَةَ تَتْبَعُ اَخَسَّ الْمُقَدِّمَتَيْنِ لا فى كُلِّ شَىْءٍ بَلْ فِى
الْكَمِّيَّةِ وَالْكِيْفِيَّةِ دُونَ الْجَهَةِ) (57)
بدان كه نتيجه قياس در كمّ و كيف پيرو اخس مقدمات است ، ولى در جهت چنين نيست .