نقد منطق ارسطويى
در قـرون جـديـد، شـمـارى بـسـيـار از غـربـيان ، به ويژه حسّى مذهبان ، بامنطق ارسطويى بهمـخـالفـت برخاسته و در آن سخت ترديد كرده اند. از سران اين كسان در چند قرن گذشته ، مى توان از بيكن و
دكارت و در عصر حاضر از راسل نام برد.اينان مدّعى شده اند قياس ، كه محور اساسى منطق ارسطويى است ، نه درست است و نه سودمند. بـديـن سـان
مـنـطق ارسطويى ، كه وظيفه اصلى اش تنظيم و بيان (چگونه بايدى قياس است ) اعـتـبار خود را از دست مى
دهد. از نظر برخى غربيان ، منطق ارسطويى ، چون هياءت بطلميوسى منسوخ شده و اعتبار و ارزش خود را از
دست داده است .شـمـارى از دانـشـمندان مسلمان نيز با منطق ارسطويى ـ در درستى و سودمندى اش ـ مخالفت كرده انـد و در
راءس آنـانـنـد: سـيـرافـى (3)، ابـن تـيـمـيه (4) و امين استرآبادى (5). عـرفـا نـيز از زاويه اى ديگر
با منطق مخالفند و پاى استدلاليان را چوبين مى دانند؛ چنان كه ابو سعيد ابوالخير بر شكل اوّل قياس
ايراد گرفته و آن را (دور) دانسته است و البته ابن سينا بدان پاسخ داده است .(6)مـوافـقـان و هـواخـواهـان مـنـطـق ارسـطـويـى بـه تـرديـدهـا و اشـكـال و نـفـى هـا پـاسـخ داده
و گـفـتـه انـد كـه اگـر قـيـاس باطل باشد و سود ندهد، نه تنها منطق و فلسفه ، بلكه تمام علوم حقيقى
اعم از تجربى و غير تـجـربى ارزش نظرى و علمى خود را از دست مى دهند و بى اعتبار خواهند گشت و اين ،
سرانجام به شكاكيت و سفسطه مى انجامد كه بطلان و فساد آن بر كسى پوشيده نيست .
تعريف منطق
اهـل مـنـطـق ، ايـن دانـش را (قـانـون درسـت انـديـشـيـدن ) دانـسـتـه و (عـلم مـيـزان )، (آيـيـناسـتـدلال ) و (راهـنـمـايـى و رهـبـرى خـرد) نـامـيده اند. منطق ، دانشى ابزارى است ؛ يعنى قواعد و
اصـولش بـه مـنـزله مقياس و آلت سنجش استدلال هاى علمى و فلسفى است . برخى گمان كرده انـد كـه
مـنـظـور از ابـزارى بـودن مـنـطـق ارسـطـويـى ، ايـن اسـت كـه ايـن دانـش ، ابـزار تـحـصـيـل
عـلوم ديـگـر اسـت و از اين رو، بدان اشكال كرده اند، در حالى كه منطق ، ابزار سنجش تعريف و
بازشناختن استدلال درست از نادرست است .دانـش مـنـطـق ، بـراى اهـل مـنـطـق چـون شـاقـول بـراى بـنـّاسـت . چـنـان كـه بـنـّا، شـاقـول را
بـراى سـنـجـش راسـتى ديوار ساختمان به كار مى برد، منطق نيز راستى و درستى (تفكّر) و (استدلال ) را
بازمى نمايد. از اين رو، در تعريف منطق گفته اند:(آلَةٌ قانُونِيَّةٌ تَعْصِمُ مُراعاتُهَا الذِّهْنَ عَنِ الْخَطَاءِ فِى الْفِكْرِ) (7)
منطق ابزارى قانونى است كه به كار بردنش ، ذهن را از خطاى در انديشه باز مى دارد.از ايـن تـعـريـف بـرمـى آيـد كـه مـنـطـق هـويـتـى ابـزارى دارد و بـه كـار بـردنـش راه درسـت
استدلال در دانش هاى آدمى را بازمى نمايد.
فايده منطق
از تـعـريـف مـنـطـق ، فـايده آن نيز روشن مى شود: بازداشتن ذهن از خطا در تفكّر، ولى چگونگى پديدآمدن اين فايده را نمى توان از تعريف آن بازيافت . از اين رو، بايد ابتدا معانى (تفكر) و (خطاى ذهن ) را
روشن كرد. منطقيان در تعريف (تفكّر) گفته اند:(تَرْتيبُ اُمُورٍ مَعْلُومَةٍ لِتَحْصيلِ اَمْرٍ مَجْهُولٍ) (8)
[تـفـكـّر عـبـارت اسـت از] مـرتـّب سـاخـتـن مـعـلوم هـا بـراى دسـت يـافـتـن بـه مجهول .همچنين گفته اند:(اَلْفِكْرُ حَرْكَةٌ اِلَى الْمَبادى
وَ مِنَ الْمَبادى اِلَى الْمُرادِ) (9)
فـكـر، حـركـت [از مـطـلوب ] بـه سـوى مـبـادى اسـت و سـپـس از مـبـادى بـه سـوى مـطـلوب و تبديل
مجهول به معلوم .بـنـابـر اين دو تعريف ، براى اين كه تفكّر صورت گيرد، وجود مبادى ، يعنى معلومات پيشين ـ دسـت كـم