2 ـ 2 ـ راه هاى اثبات فلسفى واجب الوجود
فـيـلسـوفان مسلمان از راه هايى گوناگون به اثبات (واجب الوجود) پرداخته اند كه اين راه ها را مىتوان در سه دسته گنجانيد:راه ارسطويى ( ارسطى )؛راه سينايى ( سينوى )؛راه صدرايى ؛
(1) ـ راه ارسطويى يا برهان حركت
ارسـطـو هـم فـيـلسـوفـى الهـى بوده و هم فيلسوفى طبيعى ، فيلسوف طبيعى ، كسى است كه دربـاره (جـسـمبـمـا هـو مـتـغـيـّر) بـحـث مـى كـند خواه به ماوراى طبيعت معتقد باشد و خواه نباشد. فـيـلسـوف
الهـى كـسى است كه در فن فلسفه الهى متخصص است و درباره موجود بما هو موجود به بحث مى پردازد؛ حال به
خداوند معتقد باشد يا نباشد.بـرهـانى كه ارسطو براى اثبات وجود خدا و ماوراى طبيعت اقامه كرده است ، مشهور به (برهان حركت ) است .او، از گذر اين برهان ، (محرّك اوّل ) را ثابت كرده است . ارسطو در برهان حركت ، از نـظـرگـاه
فـيـلسـوفـى طـبـيـعى به اثبات محرّك اوّل و واجب الوجود پرداخته است . خلاصه برهان او چنين است :در عالم ، حركتى هست و طبيعت متحرّك است .هر متحرّكى در زمان حركت به محرّك نيازمند است و آن محرّك غير از متحرّك است .مـحـرّك يـا خـود مـتـحـرّك اسـت ، يـا ثابت . اگر ثابت باشد، مطلوب به اثبات مى رسد و اگر مـتـحـرّك
بـاشـد، چـون تـسـلسـل عـلل نـامـتـنـاهـى در امـور مـتـرتـّبـه محال است ، متحرّك بايد سرانجام
به محرّكى غير متحرّك منتهى شود.استاد مرتضى مطهرى درباره اين برهان مى گويد:ايـن بـرهان به فرض تمام بودن ، واجب الوجود را اثبات نمى كند، بلكه تنها ماوراء طبيعت را اثبات مى
كند.(130)
(2) ـ راه سينوى يا برهان امكان و وجوب
ابـن سـيـنـا در نـمـط چـهارم كتاب الاشارات والتنبيهات (131) به اثبات واجب الوجود پـرداخـتـه و آنرا بـهترين برهان يا برهان صدّيقين ناميده است . او در اين برهان با تكيه بر اصـولى بـديـهـى ، چـون
(واقـعـيـتـى هـسـت ) و بـا يـك مـحـاسـبـه عـقـلى و اصول كلّى (واجب الوجود) را ثابت كرده است .خلاصه برهان چنين است :واقعيتى و اجمالاً موجود يا موجوداتى در جهان هست .مـوجـود، بـه حـصـر عـقلى ، يا واجب است يا ممكن . اگر واجب باشد، مطلوب به اثبات مى رسد و اگـر
مـمـكـن بـاشـد، مـمـكـن الوجـود بـه عـلّتـى مـوجـده و تـامـّه نـيـازمـنـد اسـت و چـون تسلسل
نامتناهى علل فاعلى و موجده محال است ، پس بايد ممكن الوجودها به واجب الوجود بذاته منتهى شوند.در بـرهـان ابـن سـيـنـا مـخلوقات و موجودات جهان ، واسطه اى براى اثبات واجب الوجود نيستند، بلكه
از يك سلسله اصول بديهى يا مبرهن و محاسبه عقلانى ، بهره جسته شده است . از اين رو بـرهـان او بـر
بـرهـان حـركـت يـا بـرهـان حـدوث مـتـكـلّمـان بـرتـرى دارد. بـا ايـن حـال ، بـرهـان سـيـنـوى
مبتنى بر امكان ماهوى است و در اين برهان ، ممكن به امكان خاص ، براى اثبات برهان فوق به عنوان واسطه
به كار رفته است .ملاّ صدرا در كتاب مشاعر، برهان ابن سينا را بهترين برهان (برهان صدّيقّين ) نشمرده و آن را مـتّكى بر
(امكان ) دانسته كه از خواص ماهيات است . او برهان صدّيقين را آن مى داند كه تنها از ذات خـدا بـر ذات و
وجـود او بـرهـان اقـامـه شـود. وانـگـهـى ، بـرهـان صـدّيـقـيـن بـر تسلسل علل نامتناهى مبتنى
نيست . ملاّ صدرا درباره راه هاى غير صدّيقين مى گويد:غـيـر صـدّيـقـان در شـنـاخـت ذات و صـفـات خـداونـد مـتـعـال بـه واسـطـه اى جـز او تـوسـّل مـى
جويند؛ مانند جمهور فلاسفه [به ويژه ابن سينا] كه از امكان ماهوى مدد جسته اند و فلاسفه طبيعى كه به
حركت جسم توسّل كرده اند و متكلمان كه از حدوث آفريدگان يا جز اين ها كمك گرفته اند.