صفحهى 157
شكنجهشان بميرد، چون همين كه مرد ديگر شكنجهاى نمىبيند، به خلاف عذاب خدا كه هم عظيم است، و هم ابدى است، و هلاكت دائمى در پى دارد.
" وَ لَئِنْ جاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّكَ لَيَقُولُنَّ إِنَّا كُنَّا مَعَكُمْ"- يعنى اگر از ناحيه خدا راه نجاتى براى شما مؤمنين واقعى رسيد، بعد از آن شدت و تنگى كه از كفار مىديدند، مؤمنين قلابى به شما مىگويند: ما هم با شماييم، يعنى ما هم از اين گشايش سهم مىبريم.
كلمه" ليقولن"- با ضمه لام- صيغه جمع است، و ضميرش به مؤمنين قلابى بر مىگردد، كه در آيه به لفظ" من" از آنان تعبير شده، خواهى گفت: در آيه ضمائرى ديگر به اين كلمه بر مىگردد، كه همه مفرد است، در جواب مىگوييم اين ضمير جمع به اعتبار معناى" من"، و ساير ضمائر كه مفردند به اعتبار لفظ آن به آن بر مىگردد.
" أَ وَ لَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِما فِي صُدُورِ الْعالَمِينَ"- استفهام در اين جمله انكارى است، كه دعوى آنان را رد مىكند، به اينكه شما گمان كردهايد به صرف ادعاى ايمان، خدا را فريب مىدهيد؟ نه، خدا به آنچه كه در دلهاى مردم است آگاه است، و مىداند كه دلهاى شما ايمان ندارد.
مراد از" عالمين" جماعتهايى از انسان، و يا جماعتهايى از صاحبان عقل است، چه انسان و چه جن، و چه ملك. و اگر مراد از آن تمامى مخلوقات باشد چه ذوى العقول و چه آنان كه عقل ندارند، آن وقت مراد از سينهها باطنها خواهد بود، ولى اين احتمال بعيد است.
" وَ لَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْمُنافِقِينَ" اين جمله تتمه كلامى است كه در آيه قبلى بود، و حاصل معناى آن اين است كه:
خدا با همه اين احوال به وسيله امتحان بين مؤمنين واقعى و منافقين جدايى خواهد انداخت، و از يكديگر متمايزشان خواهد كرد.
بيان اينكه آيات گذشته راجع به مؤمنان زبانى ناظر بر منافقان است كه بعد از امتحان الهى از مؤمنان حقيقى باز شناخته مىشوند
و در آيه شريفه اشاره است به اينكه طائفهاى كه مورد بحث در آيات سابق بودند همان منافقينند، كه ايمان آوردنشان در واقع مقيد بود به اينكه دردسرى برايشان ايجاد نكند، ولى در ظاهر وانمود مىكرد كه ما در هر حال ايمان داريم، ولى سنت الهى بر امتحان اشخاص كار خود را كرده، رسواشان ساخت، چون هيچ چيز جلو اين سنت را نمىگيرد.
بعضى «1» از مفسرين به اين دو آيه كه گفتيم در باره منافقين است استدلال كردهاند به اينكه سوره مورد بحث يا خصوص اين چند آيه در مدينه نازل شده است، چون آيات پيرامون
(1) روح المعانى، ج 20، ص 140.