3- دين (مجموعه سنن و قوانين) بايد در جهت بر آوردن حوائج حقيقى انسان و مطابق با فطرت و تكوين تشريع شده باشد
3- تا اينجا معلوم شد كه انسان وقتى به آن كمال و سعادت كه برايش مقدر شده مىرسد، كه اجتماعى صالح منعقد سازد، اجتماعى كه در آن سنتها و قوانين صالح حكومت كند، قوانينى كه ضامن رسيدن انسان به سعادتش باشد، و اين سعادت امر و يا امورى است كمالى، و تكوينى، كه به انسان ناقص كه او نيز موجودى است تكوينى ضميمه مىشود، و او را انسانى كامل در نوع خود، و تام در وجودش مىسازد.پس اين سنن و قوانين- كه گفتيم قضايايى عملى و اعتبارى است- واسطهاى است بين نقص انسان و كمال او، و راه عبورى است بين دو منزلگاه او، و همان طور كه گفتيم تابع مصالح اوست، كه عبارت است از كمال و يا كمالات او، و اين كمالات مانند آن واسطه اعتبارى و خيالى نيست، بلكه امورى است حقيقى، و واقعى، و سازگار با نواقصى كه هر يك مصداق يكى از حوائج حقيقى انسان است.پس حوائج حقيقى و واقعى انسان اين قضايا و" بكن و نكنها" ى عملى را وضع