ترجمه تفسیر المیزان جلد 16
لطفا منتظر باشید ...
صفحهى 238بعضى «1» گفتهاند:" مراد از تفكرشان در انفسشان، اين است كه: در خلقت خود فكر كنند، كه يك يكشان حادثند، و حادث محتاج به پديد آورندهاى قديم، زنده، قادر، دانا و حكيم است، پس چنين پديد آورندهاى آنچه پديد مىآورد عبث و بيهوده نمىباشد، بلكه به منظور هدفى پديد مىآورد، كه مطلوب و پسنديده است، به طورى كه نمىتوان از آن چشم پوشيد، و اين هدف چيزى نيست كه عايد خود او گردد، براى اينكه او غنى مطلق است، بلكه چيزى است كه باز عايد خلق مىشود، و آن عبارت است از پاداش نيك، و اين پاداش نيك ممكن نيست داده شود مگر در برابر عمل صالح، پس بايد دينى و شريعتى باشد تا عمل نيك را از عمل زشت مشخص كند، و چون پاى دين به ميان آيد، ناچار بايد كلاسى باشد كه افراد در آن كلاس امتحان خود را نسبت به آن دين بدهند، و نيز بايد عالم ديگرى باشد كه آنان كه در آن كلاس مردود شدهاند، كيفر، و آنان كه موفق شدهاند پاداش داده شوند، آن كلاس همان دنيا، و آن عالم ديگر عالم آخرت است".ولى اين تفسير صحيح نيست، براى اينكه هر چند جمله" أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ" با آن سازگارى دارد، اما اتصال آن با جمله" ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ"، با آن نمىسازد، مگر اينكه از اتصال صدر و ذيل آيه صرف نظر شود، و آن هم صحيح نيست.جمله" ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى"، همان واقعيت و فكر است كه بايد در آن امعان و دقت كنند، و بيانش بنا بر آنچه گذشت. اين است كه: خداوند، همه عالم و جزئى از آن را هم جز به حق نيافريده، حال چه اين خلق ملابس و متصف به حق باشد و يا مصاحب و همراه با آن، هر چه باشد، آن را به خاطر غرضى و غايتى حقيقى آفريده، نه اينكه غرضش سرگرمى و عبث بوده باشد، و نيز نيافريده مگر براى مدتى معين، پس هيچ يك از اجزاى عالم تا بى نهايت باقى نمىماند، بلكه روزى فانى مىشود، و وقتى يك يك اجزاى عالم، و نيز مجموع آن، مخلوقى داراى نتيجه و غايت باشد، و نيز وقتى هيچ يك از اجزاى آن دائمى نباشد، معلوم مىشود غايت و نتيجه آن بعد از فناى آن مترتب مىشود، و اين همان آخرتى است كه بعد از گذشتن عمر دنيا و فناى آن ظاهر مىشود.جمله" وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَكافِرُونَ" با اينكه فعل تعجب در آن نيامده، مع ذلك افاده تعجب مىكند، هم چنان كه آيه با استفهام تعجبى آغاز شد. و مراد از" لقاء اللَّه" همان بازگشت به سوى او در معاد است، و اگر آن را ديدار خوانده، براى اين است كه كفر