ترجمه تفسیر المیزان جلد 16

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 16

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

‌صفحه‌ى 305

" وَ لَئِنْ أَرْسَلْنا رِيحاً فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا لَظَلُّوا مِنْ بَعْدِهِ يَكْفُرُونَ" ضمير در" فرأوه" به نبات بر مى‏گردد، البته لفظ نبات در سابق نيامده بود، بلكه معناى آن از سياق استفاده مى‏شود، پس ضمير به نبات مستفاد از معنا بر مى‏گردد، و جمله" لظلوا" جواب سوگند، و قائم مقام جزاى شرط" لئن" است، و معنايش اين است كه سوگند مى‏خورم كه اگر باد سردى بفرستيم كه زراعتهايشان و درختهايشان را زرد كند، و ببينند كه روييدنيهايشان زرد شده، بلا درنگ به نعمت‏هاى خدا كفران مى‏ورزند.

پس در آيه شريفه مشركين را سرزنش مى‏كند به اينكه به سرعت دلهايشان زير و رو مى‏شود، هنگام نعمت يك جور، و هنگام نقمت جور ديگر، به محضى كه آثار نعمت نزديك مى‏شود، بى درنگ خوشحال مى‏شوند، و چون بعضى از نعمتها را از ايشان بگيرد بدون هيچ درنگى نعمت‏هاى مسلم و روشن را منكر مى‏شوند.

بعضى «1» گفته‏اند ضمير در" فرأوه" به كلمه سحاب بر مى‏گردد، چون سحاب (ابر) وقتى زرد رنگ شد ديگر نمى‏بارد. بعضى «2» ديگر گفته‏اند: به كلمه" ريح" بر مى‏گردد، چون كلمه مذكور هم مرجع ضمير مؤنث مى‏شود و هم مذكر ليكن هر دو قول بعيد است.

" فَإِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى‏ ... فَهُمْ مُسْلِمُونَ" اين جمله علت مطلبى را كه از سياق سابق فهميده مى‏شد بيان مى‏كند، گويا فرموده:

اين قدر مشغول اين گونه افراد سست عنصر مشو، و غم بى ايمانيشان را مخور، كه چرا يك دم خوشحال و يك دم مايوسند، و به آيات ما ايمان نمى‏آورند، و در آنها تعقل نمى‏كنند، چون اينان مردگانى كر و كورند، و تو نمى‏توانى چيزى به ايشان بشنوانى، و هدايتشان كنى، تو، تنها كسانى را مى‏شنوانى و هدايت مى‏كنى كه به آيات ما ايمان داشته باشند، يعنى در اين جهت‏ها تعقل كنند، و تصديق نمايند، پس تنها اين گونه افراد مسلمند. و چون تفسير اين دو آيه در سوره نمل گذشت ديگر تكرار نمى‏كنيم.

(1) مجمع البيان، ج 8، ص 310.

(2) روح المعانى، ج 21، ص 54.

/ 593