ترجمه تفسیر المیزان جلد 16
لطفا منتظر باشید ...
صفحهى 441اين ديدند كه در دامنه كوه سلع لشكرگاه بسازند، و مجموع نفرات مسلمانان سه هزار نفر بودند، رسول خدا (ص) پشت آن كوه را لشكرگاه كرد، در حالى كه خندق بين او و لشكر كفر فاصله بود، و دستور داد تا زنان و كودكان در قلعههاى مدينه متحصن شوند.پس دشمن خدا، حيى بن اخطب نضيرى به نزد كعب بن اسد قرظى رئيس بنى قريظه رفت، كه او را همراه خود سازد، غافل از اينكه كعب با رسول خدا (ص) معاهده صلح و ترك خصومت دارد، و به همين جهت وقتى صداى حيى بن اخطب را شنيد درب قلعه را به روى او بست، ابن اخطب اجازه دخول خواست، ولى كعب حاضر نشد در را به رويش بگشايد، حيى فرياد كرد: اى كعب در برويم باز كن، گفت: واى بر تو اى حيى، چرا باز كنم، با اينكه مىدانم تو مردى شوم هستى. و من با محمد پيمان دارم، و هرگز حاضر نيستم براى خاطر تو پيمان خود را بشكنم، چون من از او جز وفاى به عهد و راستى نديدم، كعب گفت: واى بر تو در برويم بگشاى تا برايت تعريف كنم، گفت: من اينكار را نخواهم كرد، حيى گفت: از ترس اينكه قاشقى از آشت را بخورم در برويم باز نكردى؟ و با اين سخن كعب را به خشم آورد، و ناگزير كرد در را باز كند، پس حيى گفت: واى بر تو اى كعب! من عزت دنيا را برايت آوردم، من دريايى بىكران آبرو برايت تهيه ديدهام، من قريش را با همه رهبرانش، و غطفان را با همه سرانش، برايت آوردم، با من پيمان بستهاند كه تا محمد را مستاصل و نابود نكنند دست برندارند، كعب گفت: ولى به خدا سوگند يك عمر ذلت برايم آوردى، و يك آسمان ابر بى باران و فريبگر برايم تهيه ديدهاى، ابرى كه آبش را جاى ديگر ريخته، و براى من فقط رعد و برق تو خالى دارد، برو و مرا با محمد بگذار، من هرگز عليه او عهدى نمىبندم، چون از او جز صدق و وفا چيزى نديدهام.اين مشاجره هم چنان ادامه يافت، و حيى مثل كسى كه بخواهد طناب در بينى شتر بيندازد، و شتر امتناع ورزد، و سر خود را بالا گيرد، تلاش همى كرد، تا آنكه بالآخره موفق شده كعب را بفريبد، اما با اين عهد و ميثاق كه اگر قريش و غطفان نتوانستند به محمد دست بيابند، حيى وى را با خود به قلعه خود ببرد، تا هر چه بر سر خودش آمد بر سر وى نيز بيايد، با اين شرط كعب عهد خود با رسول خدا (ص) را شكست، و از آن عهد و آن سوابق كه با رسول خدا (ص) داشت بيزارى جست.و چون خبر عهدشكنى وى به رسول خدا (ص) رسيد، آن حضرت سعد بن معاذ بن نعمان بن امرء القيس كه يكى از بنى عبد الاشهل، و او در آن روز رئيس قبيله اوس بود به اتفاق سعد بن عباده كه يكى از بنى ساعدة بن كعب بن خزرج و