ترجمه تفسیر المیزان جلد 16
لطفا منتظر باشید ...
صفحهى 452خداى عز و جل داورى كردى، و در بعضى روايات آمده كه فرمود: به حكمى داورى كردى كه خدا از بالاى هفت رقيع رانده، و رقيع به معناى آسمان دنيا است.آن گاه رسول خدا (ص) دستور داد مقاتلان ايشان را- كه به طورى كه گفتهاند ششصد نفر بودند- كشتند، بعضىها گفتهاند: چهار صد و پنجاه نفر كشته و هفتصد و پنجاه نفر اسير شدند، و در روايت آمده كه: در موقعى كه بنى قريظه را دست بسته مىبردند نزد رسول خدا (ص)، به كعب بن اسد گفتند هيچ مىبينى با ما چه مىكنند؟ كعب گفت: حالا كه بيچاره شديد اين حرف را مىزنيد؟ چرا قبلا به راهنماييهاى من اعتناء نكرديد؟ اى كاش همه جا اين پرسش را مىكرديد، و چاره كار خود را از خيرخواهان مىپرسيديد، به خدا سوگند دعوت كننده ما دست بردار نيست، و هر يك از شما برود ديگر بر نخواهد گشت، چون به خدا قسم با پاى خود به قتلگاهش مىرود.در اين هنگام حيى بن اخطب دشمن خدا را نزد رسول خدا (ص) آوردند، در حالى كه حلهاى فاختى در بر داشت، و آن را از هر طرف پاره پاره كرده بود، و مانند جاى انگشت سوراخ كرده بود، تا كسى آن را از تنش بيرون نكند، و دستهايش با طناب به گردنش بسته شده بود، همين كه رسول خدا (ص) او را ديد، فرمود: آگاه باش كه به خدا سوگند من هيچ ملامتى در دشمنى با تو ندارم، و خلاصه تقصيرى در خود نمىبينم، و اين بيچارگى تو از اين جهت است كه خواستى خدا را بيچاره كنى، آن گاه فرمود: اى مردم از آنچه خدا براى بنى اسرائيل مقدر كرده ناراحت نشويد، اين همان سرنوشت و تقديرى است كه خدا عليه بنى اسرائيل نوشته، و مقدر كرده، آن گاه نشست و سر از بدن او جدا كردند.بعد از اعدام جنگجويان عهدشكن بنى قريظه، زنان و كودكان و اموال ايشان را در بين مسلمانان تقسيم كرد، و عدهاى از اسراى ايشان را به اتفاق سعد بن زيد انصارى به نجد فرستاد، تا به فروش برساند، و با پول آن اسب و سلاح خريدارى كند.مىگويند وقتى كار بنى قريظه خاتمه يافت، زخم سعد بن معاذ باز شد، و رسول خدا (ص) او را به خيمهاى كه در مسجد برايش زده بودند برگردانيد، (تا به معالجهاش بپردازند).جابر بن عبد اللَّه مىگويد: در همين موقع جبرئيل نزد رسول خدا (ص) آمد، و پرسيد اين بنده صالح كيست كه در اين خيمه از دنيا رفته، درهاى آسمان برايش باز شده، و عرش به جنب و جوش در آمده؟ رسول خدا (ص) به مسجد