صفحهى 328
معايشهم، اى، خداى- عز و جل- عالمان بنى اسرائيل را لعنت فرمود، چون با ظالمان مخالطت كردند در معيشتهاى ايشان.
مسئله جايهايى كه ظالمان بنا كردهاند، چون پلها و رباطها و مسجدها و سقايهها
، در آن احتياط بايد كرد و بنگريست.
اما پل بر آن گذشتن روا باشد براى حاجت، و ورع آن است كه از آن احتراز كند تا امكان دارد، و اگر گذرى ديگر بيابد ورع متأكد شود. و گذشتن اگر چه گذرى ديگر بود براى آن روا داشتهايم كه چون آن عينها را مالك معيّن شناخته نمىشود، حكم آن باشد كه در وجه خيرات بود، و اين خير است. و اما چون داند كه خشت و سنگ آن از سرايى معلوم يا گورستانى يا مسجدى معيّن نقل شده است، گذشتن بر آن اصلا روا نباشد، مگر به ضرورتى كه بدان مثل آن از مال غير حلال شود، پس بر او استحلال واجب شود از مالكى كه شناسد.
و اما مسجد اگر از زمين غصبى يا چوب غصبى از مسجدى ديگر بنا كنند، يا مالك آن معيّن باشد، در رفتن در آن اصلا روا نباشد، و براى نماز جمعه هم. بل اگر امام در آن ايستد، او بايد پس امام نماز بگزارد و بيرون مسجد ايستد. چه گزاردن نماز در زمين غصبى فرض را ساقط گرداند، و در حق اقتدا منعقد باشد. پس بدين سبب روا داريم كه اقتدا شود به كسى كه در زمين غصبى نماز مىگزارد، اگر چه صاحب آن در وقت ايستادن عاصى باشد. و اگر از مالى باشد كه مالك آن معلوم نبود، ورع آن باشد كه به مسجدى ديگر رود اگر يابد، و اگر غير آن نيابد گزاردن جمعه و جماعت در آن نگذارد، زيرا كه محتمل است كه از ملك بانى باشد، اگر چه احتمال بعيد بود. و اگر آن را مالكى معيّن نبود، پس مصالح مسلمانان را باشد. و هر گاه كه در مسجدى بزرگ سلطان ظالم را بنايى باشد، كسى كه با فراخى مسجد در آن بنا نماز گزارد معذور نباشد، اى در ورع. احمد حنبل را گفتند كه در بيرون نيامدن براى نماز، حجت تو چيست و ما به