صفحهى 71
متابعت شهوت ايشان متوقف باشد و بر وفا كردن به حق ايشان حريص بود و از زلّتهاى ايشان تغافل كند و به عقل خود با اخلاق ايشان مدارا نمايد. و غالب بر مردمان سفاهت است و درشتخويى و تيزى و سبكسارى [38] و بد خويى و انصاف نادادن و انصاف خود به تمام و كمال بستدن. و از اين روى فساد چنين كس به سبب نكاح هر آينه زيادت شود، پس تنهايى، او را به سلامت نزديكتر بود.
آفت سوم و آن كم از اول و دوم است،
كه اهل و فرزند وى را از خداى تعالى مشغول گرداند و به طلب دنيا كشد، و تدبير معيشت فرزندان به بسيارى جمع مال و ذخيره كردن از براى ايشان و طلب تفاخر و تكاثر. و هر چه از خداى- عز و جل- مشغول گرداند، از اهل و مال و فرزند، شوم باشد بر صاحب آن. و بدين آن را نمىخواهيم كه وى را به محظور خواند، چه آن در آفت اول و دوم مندرج شده است، بل آن كه از تمتع بديشان به نكاح انواع مشغوليها زايد از اين جنس كه دل را مستغرق كند، و شب و روز بگذرد و مرد را فراغ آن نباشد كه در آخرت و استعداد براى آن انديشه كند. و براى آن إبراهيم ادهم گفت: من تعوّد أفخاذ النّساء لم يجئ منه شيء، اى، هر كه با ران زنان عادت كرد از وى چيزى نيايد. و أبو سليمان گفت: من تزوّج فقد ركن إلى الدّنيا، اى، هر كه نكاح كرد به دنيا مايل شد. چه نكاح وى را به ميل دنيا خواند.
و مجامع آفتها و فايدهها اين است. پس بر شخص مطلقا حكم كردن كه نكاح وى را فاضلتر يا ترك آن، قصور باشد از محيط شدن بر مجامع اين كارها، بل مريد بايد كه اين آفتها و فايدهها را محل اعتبار و محك سازد و نفس خود را بدان عرضه كند: اگر آفتها منتفى باشد و فايدهها مجتمع، بدان كه مال حلال دارد و خويى نيك و جدّى در دين، و نكاح وى را از خداى- عز و جل- مشغول نگرداند، و مع ذلك جوان بود و تنها و محتاج به تسكين شهوت و تدبير منزل و تكثّر به قرابتان، بى شك نكاح وى فاضلتر با آن چه در آن سعى نمودن است در تحصيل فرزند. و اگر فايدهها منتفى بود و آفتها مجتمع، ترك نكاح فاضلتر. و اگر متقابل باشند- و غالب اين است- بايد كه حظّ آن فايده را در زيادت دين و حظّ آن آفت را در نقصان به ترازوى