صفحهى 412
در اول اظهار كند كه من دوست ويم، تا در حق وى متهم نباشد، پس در اثناى كلمات سخنى در اندازد و از دوست چيزى نقل كند كه آتش خشم بر افزود، و آن از دقيقههاى حيلتهاست در سخن چينى. و هر كه از اين احتراز نكند دوستى او اصلا دايم نماند. و يكى حكيمى را گفت: من دوستى تو را خاطبم. گفت: اگر سه چيز مهر دهى امتناع ننمايم: آن كه در حق من تخليطي نشنوى و امر مرا خلاف نكنى و مرا عشوه ندهى.
و از جمله وفا آن است كه با دشمن دوست دوستى نكند. و شافعى- رضى الله عنه- گفت: إذا أطاع صديقك عدوّك فقد اشتركا في عداوتك، اى، چون دوست تو دشمن تو را مطيع شود، در دشمنى تو هر دو شريك باشند. و السلام.
حق هشتم تخفيف است و گذاشتن تكلّف و تكليف.
و آن بدان باشد كه برادر را چيزى تكليف نكند كه بر وى گران آيد، بل سرّ او را از مهمات و حاجات خود آسوده دارد و مرفه از آن چه چيزى از كربتهاى خود بر وى نهد، و از مال و جاه او مدد نخواهد، و او را تواضع و تفقد و اقامت حقها تكليف نكند، بل مقصود او از دوستى جز دوستى خدايى نباشد از روى تبرك به دعا و استيناس به لقا و استعانت بر دين، و تقرب الهى به اقامت حقوق و تحمل مئونت او جويد. يكى از ايشان گفت: هر كه از برادران چيزى طلبد كه ايشان از وى نه آن طلبند، بر ايشان ستم كرده باشد.
و هر كه از ايشان مثل آن طلبد كه ايشان طلبند، ايشان را رنجه داشته بود. و هر كه از ايشان چيزى نطلبد بر ايشان متفضّل باشد. و يكى از حكما گفت: هر كه خود را نزديك برادران بيش از اندازه خود دارد، هم او بزهكار شود و هم ايشان، و هر كه خود را بر اندازه خود دارد، هم خود را رنجه دارد و هم ايشان را رنجه گرداند، و هر كه خود را كم از قدر خود دارد، هم او بسلامت باشد و هم ايشان.
و تمام تخفيف آن باشد كه بساط تكلف در نوردد تا به حدى كه دوست از او شرم ندارد در چيزى كه در نفس خود از آن شرم ندارد. جنيد گفت: دو كس براى خداى تعالى برادرى نكردند