صفحهى 509
بد خواهى يا سخن چينى يا غير آن برنجد، از مكافات صبر نكند. و اين همه به فساد دين انجامد.
و در عزلت از كل آن خلاص يابد. پس بايد كه اين فهم كرده آيد.
آفتهاى عزلت
بدان كه بعضى از مقاصد دينى و دنياوى به استعانت ديگرى كسب توان كرد، و آن جز به مخالطت حاصل نشود. پس كل آن چه از مخالطت حاصل آيد در عزلت فوت شود، و فوت آن از آفتهاى عزلت بود. پس در فايدههاى مخالطت و داعيههاى آن بنگر كه چيست. و آن تعليم و تعلم است، و تأديب و تأدب، و به ديگرى منفعت رسانيدن و خود منفعت گرفتن، و انس طلبيدن از ديگرى و ديگرى را انس دادن، و ثواب يافتن و به ثواب رسانيدن در اقامت حقها، و عادت كردن به تواضع، و آموختن تجربهها از ديدن احوال و عبرت گرفتن بدان، پس بايد كه آن را بتفصيل بيان كنيم، چه آن از فايدههاى مخالطت است. و آن هفت است:
فايده اول تعليم و تعلم است.
و فضل اين هر دو در «كتاب علم» ياد كردهايم. [244] و آن هر دو بزرگترين عبادتهاست در دنيا. و اين جز به مخالطت صورت نبندد: الا آن است كه علمها بسيار است، و بعضى از آن ضرورى نيست، و بعضى از آن ضرورى است در دنيا.
پس آن چه تعلم آن براى فرضها حاجت است، اگر پيش از تعلم آن عزلت كند، عاصى باشد. و اگر فريضهها آموخت، و در علمها خوض نتواند كرد و خواهد كه به عبادت مشغول شود، گو عبادت كن. و اگر تواند كه در علمهاى شرعي و عقلى به كمال رسد، پس عزلت در حق او- پيش از تعلم- غايت زيانكارى باشد. و براى آن نخعى و غير او گفتند كه علم آموز، پس عزلت كن. و كسى كه پيش از تعلم علم عزلت كند، او در اكثر ضايع كننده وقتهاى خود باشد- اما به خواب و اما به فكرت در هوسى- و غايت او آن باشد كه وقتهاى خود را در وردها مستغرق گرداند. و آن گاه نيز در اعمال تن و دل خود از انواع غرور خالى نباشد كه سعى او را باطل كند و عمل او را ضايع گرداند از آن جا كه نداند. و اعتقاد او در خداى و صفات او صافى نماند از