صفحهى 547
داند كه مخادعه او خداى را چون مخادعه او نفس خود را محال است. پس احتراز از امثال آن بر او متعذر نشود. پس اين است سخن در اقسام سفر و نيت مسافر و فضيلت آن.
فصل دوم- در آداب مسافران از اول حركت تا آخر باز گشتن
و آن يازده أدب است.
اول آن كه آغاز كند از رد مظلمتها و گزاردن وامها و ساختن نفقة آن را كه بر او نفقه او لازم بود،
و ردّ وديعه اگر باشد، و توشه راه جز از حلال پاك نسازد، و چندانى توشه ستاند كه با رفيقان بدان مسامحت تواند كرد. ابن عمر گفت كه پاكى توشه در سفر از كرم مرد بود.
و در سفر از خوش سخنى و نان دهى و اظهار مكارم اخلاق چاره نباشد، كه سفر پوشيدههاى باطن ظاهر گرداند. و هر كه صحبت سفر را شايد، حضر را نيز شايد. و روا كه كسى صحبت حضر را شايد، اما صحبت سفر را شايسته نبود. و براى آن گفتهاند كه چون بر كسى- معاملت كنندگان و رفيقان سفر- ثنا گويند در صلاح او بشك نبايد بود.
و سفر از اسباب دلتنگى است. و هر كه خوى خود در حال دلتنگى نكو دارد او خوشخوى باشد، و الاّ در وقتى كه كارها بر وفق غرض مساعدت كند بد خويى كم ظاهر شود. و گفتهاند: سه كس را اگر دلتنگى كنند ملامت نبايد كرد: روزهدار و بيمار و مسافر.
و كمال خوشخويى مسافر آن است كه مكارى را إحسان كند و رفيقان را بدانچه ممكن بود يارى دهد [261] و هر كه منقطع شود وى را به مركوبى يا توشهاى اعانت كند، يا از براى او توقف نمايد. و تمام آن به مزاحى و طيبتى باشد با رفيقان در بعضى اوقات، كه در آن فحش و معصيت نباشد، تا مشقت و دلتنگى سفر بدان زايل شود.
دوم آن كه رفيقى گزيند و تنها بيرون نيايد.
چه اول رفيق بايد پس طريق. و رفيق او بايد كه از آن جمله باشد كه در دين معين بود، اگر فراموش كند ياد دهد، و اگر ياد دارد معاونت و مساعدت نمايد. چه مرد بر عادت دوست خود باشد، و او را جز به رفيق او نتوان دانست. و پيغامبر- صلّى الله عليه