جنگ های امام علی(علیه السلام) در پنج سال حکومت نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
محبان اميرالمؤ منين على عليه السلام بودند همه را قتل و عام كردند سپس به شهر جيشان كه طايفه اى از شيعيان اميرالمؤ منين على عليه السلام در آن ساكن بودند رفتند و همه را كشتند، بُسر مسير را ادامه داده تا به شهر صنعا رسيد عبيدالله بن عباس نماينده و والى اميرالمؤ منين در صنعا بود چون شنيد بُسر به سوى او مى آيد، مردى از اصحاب خويش به نام عمرو بن اراكه ^(113) را نايب خود قرار داد و پنهان شد، بُسر بن ارطاة ، عمرو بن اراكه را دستگير كرد و گردن زد. سپس دستور داد دوستان اميرالمؤ منين را هر جا بيابند دستگير كنند. آن سنگ دلان هر كسى از محبان و شيعيان على را يافتند، گرفتن و گردن زدند به طورى كه در صنعا احدى از شيعيان على عليه السلام باقى نماند.بعد از اين جنايت بُسر و همراهان به حضرموت روان شدند در آنجا هر كس اندك تعلق و دوستى با اميرالمؤ منين داست ، گرفتند و كشتند و خلق بسيارى از دوستان على عليه السلام را شهيد كردند.يكى از شاهزادگان حضرموت به نام عبدالله بن ثوبه چون خبر آمدن بُسر را شنيد در قلعه خويش پناه گرفت ، بُسر با لطايف الحيل و مكر و خدعه او را از حصار بيرون آورد و دستور قتل او را صادر كرد.شاهزاده پرسيد: اى مرد شامى ! من گناهى در خود نمى بينم كه دستور كشتن مرا صادر كردى .بُسر گفت : گناه تو بس عظيم است .پرسيد: بيان كن چه گناهى دارم ؟ بُسر گفت : دوستى با على بن ابى طالب عليه السلام و ترجيح و تفضيل دادن على عليه السلام بر ديگران و بيعت نكردن با معاويه اين بزرگترين جرم گناه توست .گفت : پس مهلت دهيد دو ركعت نماز بگزارم و عمر را به نماز ختم كنم .در پايان نماز او را با شمشير پاره پاره كردند. رحمة الله اميرالمؤ منين عليه السلام در تدارك لشكر براى سركوبى بُسر بن ارطاة چون اخبار يمن صنعا و جنايت هاى بُسر و همراهان به اميرالمؤ منين عليه السلام رسيد، به شدت دلتنگ و غمناك شد. مردم را به مسجد خواند، بر منبر نشست و خطبه اى ايراد كرد. فرمود:ايها الناس ! هيچ كارى از بندگان كه در روز شب و در پنهان و آشكار انجام مى شود از خداوند مخفى نيست .اى بندگان از خدا پروا داشته باشيد و امر و نهى او را مجرى و مطيع باشيد با خبر شدم ، دشمن خدا و رسول صلى الله عليه و آله بُسر بن ارطاة با لشكر انبوه به فرمان معاويه به يمن فرستاده شد، راه حجاز در پيش گرفته با جمع زيادى از سنگ دلان و ياغيان از خدا بى خبر، اموال مسلمين و دوستان مرا غارت كردند و شيعيان مرا از تيغ شمشير گذراندند و خانه هاى آنان را پس از غارت ، سوخته و خراب كردند. اكنون سركوبى و دفع او از فرائض و واجبات است هر كسى از شما راغب به جهاد و طالب اجر و ثواب است ، آماده حركت به سوى بسر بن ارطاة شود. بدانيد ترك جهاد موجب ذلت و خوارى و نقصان دينى است .هيچ كسى او را پاسخ مثبت نداد و اجابت نكرد.اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:چرا جواب نمى دهيد و خاموش مانده ايد، شما را به جهاد دشمن مى خوانم ، پاسخ نمى دهيد و از جهاد فرار مى كنيد، در زير سايه درختان شعر مى خوانيد. گويا جنگ و جهاد را فراموش كرده ايد آيا قلوب شما از حمايت دين و تقويت اسلام و جنگ با حزب شيطان فارغ شده است ؟ باز هم كسى پاسخ نمى داد و همگى خاموش ماندند.اميرالمؤ منين عليه السلام ادامه داد و گفت :عجيب تر اين كه معاويه اصحاب خويش را به ره كارى امر مى كند بى چون چرا اطاعت مى كنند و به هر امرى بخواند اجابت مى كنند. اما من على بن ابى طالبم ، شما را به كارى ماءمور مى كنم مخالفت مى كنيد و شما را مى خوانم پاسخ نمى دهد!به خدا سوگند، آنان كه ارباب عقل و اصحاب بصيرت و صاحبان تقوا و راست گفتار و صادق بودند در هر كارى عامل و پيش رو بودند چهره در خاك كشيدند و از كنار من به ديار باقى شتافتند. امروز در دست جماعتى خسيس و پست گرفتار شدم كه ملامت و در آنان اثر نمى كند و نصيحت سودى ندارد تفكر در عاقبت كارها نمى كنند. با خود مى انديشم از ميان شما بيرون روم و از شما مددى و كمكى نخواهم و شما را به خود واگذارم .