جنگ های امام علی(علیه السلام) در پنج سال حکومت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جنگ های امام علی(علیه السلام) در پنج سال حکومت - نسخه متنی

محمد بن علی ابن اعثم؛ مترجم: احمد روحانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

محبان اميرالمؤ منين على عليه السلام بودند همه را قتل و عام كردند سپس به شهر جيشان كه طايفه اى از شيعيان اميرالمؤ منين على عليه السلام در آن ساكن بودند رفتند و همه را كشتند، بُسر مسير را ادامه داده تا به شهر صنعا رسيد عبيدالله بن عباس نماينده و والى اميرالمؤ منين در صنعا بود چون شنيد بُسر به سوى او مى آيد، مردى از اصحاب خويش به نام عمرو بن اراكه ^(113) را نايب خود قرار داد و پنهان شد، بُسر بن ارطاة ، عمرو بن اراكه را دستگير كرد و گردن زد. سپس دستور داد دوستان اميرالمؤ منين را هر جا بيابند دستگير كنند. آن سنگ دلان هر كسى از محبان و شيعيان على را يافتند، گرفتن و گردن زدند به طورى كه در صنعا احدى از شيعيان على عليه السلام باقى نماند.

بعد از اين جنايت بُسر و همراهان به حضرموت روان شدند در آنجا هر كس ‍ اندك تعلق و دوستى با اميرالمؤ منين داست ، گرفتند و كشتند و خلق بسيارى از دوستان على عليه السلام را شهيد كردند.

يكى از شاهزادگان حضرموت به نام عبدالله بن ثوبه چون خبر آمدن بُسر را شنيد در قلعه خويش پناه گرفت ، بُسر با لطايف الحيل و مكر و خدعه او را از حصار بيرون آورد و دستور قتل او را صادر كرد.

شاهزاده پرسيد: اى مرد شامى ! من گناهى در خود نمى بينم كه دستور كشتن مرا صادر كردى .

بُسر گفت : گناه تو بس عظيم است .

پرسيد: بيان كن چه گناهى دارم ؟ بُسر گفت : دوستى با على بن ابى طالب عليه السلام و ترجيح و تفضيل دادن على عليه السلام بر ديگران و بيعت نكردن با معاويه اين بزرگترين جرم گناه توست .

گفت : پس مهلت دهيد دو ركعت نماز بگزارم و عمر را به نماز ختم كنم .

در پايان نماز او را با شمشير پاره پاره كردند. رحمة الله اميرالمؤ منين عليه السلام در تدارك لشكر براى سركوبى بُسر بن ارطاة چون اخبار يمن صنعا و جنايت هاى بُسر و همراهان به اميرالمؤ منين عليه السلام رسيد، به شدت دلتنگ و غمناك شد. مردم را به مسجد خواند، بر منبر نشست و خطبه اى ايراد كرد. فرمود:

ايها الناس ! هيچ كارى از بندگان كه در روز شب و در پنهان و آشكار انجام مى شود از خداوند مخفى نيست .

اى بندگان از خدا پروا داشته باشيد و امر و نهى او را مجرى و مطيع باشيد با خبر شدم ، دشمن خدا و رسول صلى الله عليه و آله بُسر بن ارطاة با لشكر انبوه به فرمان معاويه به يمن فرستاده شد، راه حجاز در پيش گرفته با جمع زيادى از سنگ دلان و ياغيان از خدا بى خبر، اموال مسلمين و دوستان مرا غارت كردند و شيعيان مرا از تيغ شمشير گذراندند و خانه هاى آنان را پس از غارت ، سوخته و خراب كردند. اكنون سركوبى و دفع او از فرائض و واجبات است هر كسى از شما راغب به جهاد و طالب اجر و ثواب است ، آماده حركت به سوى بسر بن ارطاة شود. بدانيد ترك جهاد موجب ذلت و خوارى و نقصان دينى است .

هيچ كسى او را پاسخ مثبت نداد و اجابت نكرد.

اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:

چرا جواب نمى دهيد و خاموش مانده ايد، شما را به جهاد دشمن مى خوانم ، پاسخ نمى دهيد و از جهاد فرار مى كنيد، در زير سايه درختان شعر مى خوانيد. گويا جنگ و جهاد را فراموش كرده ايد آيا قلوب شما از حمايت دين و تقويت اسلام و جنگ با حزب شيطان فارغ شده است ؟ باز هم كسى پاسخ نمى داد و همگى خاموش ماندند.

اميرالمؤ منين عليه السلام ادامه داد و گفت :

عجيب تر اين كه معاويه اصحاب خويش را به ره كارى امر مى كند بى چون چرا اطاعت مى كنند و به هر امرى بخواند اجابت مى كنند. اما من على بن ابى طالبم ، شما را به كارى ماءمور مى كنم مخالفت مى كنيد و شما را مى خوانم پاسخ نمى دهد!

به خدا سوگند، آنان كه ارباب عقل و اصحاب بصيرت و صاحبان تقوا و راست گفتار و صادق بودند در هر كارى عامل و پيش رو بودند چهره در خاك كشيدند و از كنار من به ديار باقى شتافتند. امروز در دست جماعتى خسيس و پست گرفتار شدم كه ملامت و در آنان اثر نمى كند و نصيحت سودى ندارد تفكر در عاقبت كارها نمى كنند. با خود مى انديشم از ميان شما بيرون روم و از شما مددى و كمكى نخواهم و شما را به خود واگذارم .

/ 136