جنگ های امام علی(علیه السلام) در پنج سال حکومت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جنگ های امام علی(علیه السلام) در پنج سال حکومت - نسخه متنی

محمد بن علی ابن اعثم؛ مترجم: احمد روحانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

الحسن ، آن كه صاحب فتنه است تا نبرد كنيم . اميرالمؤ منين عليه السلام بلافاصله وارد ميدان شد و فرمود: اينك حاضرم ، جلو بيا و هر چه مى خواهى بكن ، پس آن مرد شمشير كشيد و بر اميرالمومنين حمله كرد.

على عليه السلام به سرعت ضربه اى به او زد كه سر از بدنش جدا شد. پس بالاى سر ايستاد و گفت : ابو الحسن را چگونه ديدى ؟ بنى ضبه اطراف شتر عايشه مى چرخيدند از او سخت مخالفت مى كردند و ره كسى شعرى مى خواند. مردى هم مهار شتر او را گرفته بدان فخر مى كرد و شمشيرى در دست او بود، كه زيد بن ليقط الشيبانى از اصحاب على عليه السلام شمشيرى به او زد و او را بر زمين انداخت ، مرد ديگرى از بنى ضبه بلافاصله مهار شتر را گرفت كه نام او عاصم بن الزلف بود او در آن هنگام اشعارى در دشمنى اميرالمومنين عليه السلام مى خواند.

يكى از ياران على عليه السلام به نام منذربن حفضة تميمى بر او حمله كرد و او را كشت سپس وارد ميدان جنگ شد و جولان مى داد تا مردى از اصحاب جمل به نام ركيع بن الموئل الضبى بيرون آمد بر منذر حمله كرد هر دو با شمشير به هم در آويختند، سرانجام منذر او را به هلاكت رسانيد.

پس از آن مالك اشتر نخعى در ميدان جنگ حاضر شد او مانند شيرى خشمناك مى ريد و مبارز مى طلبيد، يكى از اصحاب جمل به نام عامر بن شداد الازدى در مقابل او ظاهر شد و رجز مى خواند اشتر او را به خاك انداخت و هلاك كرد. اشتر همچنان در ميدان مبارز طلب مى كرد امام كسى جراءت نمى كرد در مقابل او قرار گيرد. سپس از ميدان بازگشت .

محمد بن ابى بكر عمار ياسر هر دو به ميدان آمدند تا در مقابل شتر عايشه ايستادند. مالك اشتر به دنبال آن دو رفت . كردى از اصحاب جمل پرسيد، شما كيستيد؟ گفتند: از نام چه مى پرسى . اگر رغبت مبارزه و جرئت جنگ دارى آماده شو.

عثمان بن الضبى براى مبارزه آماده شد، عمار ياسر بر او يورش برد و او را هلاك نمود.

كعب بن سور الازدى قصد كرد به عمار ياسر حمله كند؛ اما قبل از او غلامى از قبيله ازد بر وى سبقت گرفت و به عمار تاخت ، تا عمار متوجه او شد ابو زينب ازدى از عمار سبقت گرفت به غلام يورش برد و با ضربتى او را هلاك كرد و رد مقابل اميرالمؤ منين على عليه السلام ايستاد.

عمر و بن يثربى از اصحاب جمل به وسط ميدان جنگ آمد و مبارز طلب كرد علباء بن هيثم از ياران على عليه السلام در مقابلش حاضر شد، بعد از جنگى سخت ، به شهادت رسيد. عمرو مبارز خواست ، اما كسى رغبت مبارزه او را نداشت ، عمرو دقايقى در ميدان جولان دادء خود را ستود. تا اينكه عمار ياسر از ميان لشكر بيرون آمد و گفت چه قدر لاف بيهوده مى زنى ! اگر راست مى گويى بيا نزديك تا ضربت مردان را ببينى ، عمار ياسر حمله را آغاز كرد، با دو ضربت او را از اس به زير افكند، عمار از اسب فرود آمد،اى او گرفت و بر زمين كشيد تا نزديك اميرالمؤ منين على عليه السلام آورد.

على عليه السلام گفت :گردن او را بزنيد:

عمرو گفت : يا اميرالمومنين مرا نكش و اجازه ده ، شما را يارى كنم همچنان كه آنان را يارى دادم .

على عليه السلام گفت : اى دشمن خدا! چگونه تو را باقى بگذارم در صورتى كه سه نفر از بهترين ياران من مرا كه در جنگ شجاعت و مردانگى نظير نداشتند كشتى .

عمرو گفت : پس گوش خود را نزديك دهان من بياور تا اسرارى را حكايت كنم . اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود: از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود مردم متمرد اهتراز كنيد و تو متمرد هستى .

عمرو گفت : به خدا سوگند اگر سر را نزديك مى آوردى ،! گوش يا بينى تو را با دندان مى كندم .

اميرالمومنين عليه السلام از عداوت او تعجب كرد و به دست خويش او را هلاك كرد. آن گاه عبدالله بن يثربى بردار عمرو بن يثربى به ميدان آمد و مبارز خواست ، على عليه السلام به طور ناشناس وارد ميدان شد كه ناگهان عبدالله به او حمله كرد اميرالمومنين عليه السلام چنان شمشيرى بر سرش ‍ فرود آورد كه نصف صورت و سر او را جدا كرد و بر زمين انداخت در آن هنگام على عليه السلام آوازى شنيد، به طرف صدا برگشت ، ديد عبدالله بن خلف خزاعى ميزبان عايشه در بصره است .

على عليه السلام پرسيد، اى عبدالله چه مى گويى ؟ عبدالله گفت : يا على ! آيا حاضرى با هم مبارزه كنيم ؟

/ 136