جنگ های امام علی(علیه السلام) در پنج سال حکومت نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
پيروز كيست ؟ معاويه رو به عمروعاص كرد و گفت : در اين كار مصلحت چه مى بينى ؟ عمروعاص گفت : اولا على بن ابى طالب عليه السلام با چندين هزار سواره و پياده هرگز تشنه نمى ماند و ثانيا جنگ ما بر سر آب نست ، بهتر آن است كه از آب هيچ سخنى نگويى ، محاصره آن را رها ساز تا ما و آنان از آن يكسان استفاده كنيم .وليد بن عقبه به معاويه گفت : اى معاويه اين جماعت كه اينجا آمدند، چهل روز عثمان بن عفان ، خليفه مسلمين را محاصره كرده ، به او آب ندادند، از آنان آب را منع كن تا از تشنگى هلاك شوند.عبدالله بن سعد ابى سرح گفت : وليد راست مى گويد، آب را از آنان باز دار، خداى تعالى در روز قيامت آنان را آب ندهد و عطشان عذاب كند.صعصعة بن صوحان گفت : اى بى خرد، خداى تعالى در آن جهان آب را از كافران ، فاسقان و فاجرانى مثل تو دريغ مى كند تا در عذاب تشنگى بمانند.وليد بن عقبه و عبدالله بن ابى سرح از سخن صعصعة بن صوحان به خشم آمدند و شمشير كشيدند تا او را زخمى بزنند؛ اما معاويه گفت : او رسول است و اذيت و آزار رسول صحيح نيست . در اين ميان معاويه عصبانى و غضبناك شده عمامه خويش را بر زمين كوبيد و گفت : على عليه السلام را از اين آب بهره اى نيست ، خداى تعالى من و پدرم را از حوض كوثر به دست محمد صلى الله عليه و آله آب ندهد، اگر بگذارم على بن ابى طالب عليه السلام از آب فرات بنوشد؛ مگر اين كه با زور شمشير غالب شود. دو نفر فرستاده اميرالمومنين عليه السلام چون آخرين سخن معاويه را شنيدند به سوى على عليه السلام بازگشتند و آنچه شنيده بودند تقرير كردند.و چون اميرالمومنين از عطش ياران خويش در رنج بود، شبانه از خيمه بيرون آمده تا روحيه سربازان را ارزيابى كند. وقتى شعرهاى مهيج حماسى از ياران خويش شنيد، بسيار شاد شد، به خيمه خوش بازگشت . در وقت سحر اشعث بن قيس و اشتر نخعى به خدمت اميرالمومنين عليه السلام آمدند و گفتند.يا اميرالمومنين ! تا كى صبر كنيم و چرا تشنگى بكشيم در حالى كه قهرمانى مثل تو در بين ما و شمشير در ميان دستان ماست . فرمان بده تا با آنان بجنگيم و آب را از جماعت نامسلمان باز گيريم .اميرالمومنين عليه السلام فرمود:معاويه زبانى غير از شمشير نمى شناسد پس آماده نبرد شويد.مالك اشتر و اشعث بن قيس از پيش اميرالمومنين بيرون آمده ، هر يك اقوام و ياران خود را فرا خواندند، بيش از ده هزار نفر بر گرد اشعث بن قيس اجتماع كردند و جمعى كثير از قبيله مذحج و پسر عموهاى اشتر نخعى از خيمه بيرون آمدند، همگى سلاح هاى خويش بر دوش گرفته آماده رزم و پيكار شدند، مالك اشتر در حالى كه شمشير و نيزه برگرفته بود، رجز مى خواند.در آن موقع اميرالمومنين در خطبه اى كوتاه و شيوا فرمود:اى دلاوران ! معاويه آب را بر شما بست ، با شمشيرهايتان يورش بريد تا شمشير را از خون آنان سيراب كنيد و خود سيراب شويد.اميرالمؤ منين على عليه السلام لشكر را آراسته ، به سوى فرات رفت در آن جا متوجه لشكر معاويه شد، حارث بن كندى علم اشعث بن قيس را گرفته و در پيش او حركت مى كرد و در مدح اشعث رجز مى خواند، اشعث نيز او را ثنا گفت و وعده احسان و نيكى داد، تا به كنار آب رسيدند، و فرياد برآوردند:اى اهل شام ! از كنار آب دور شويد والا خون شما را مى ريزيم . مالك استر و اشعث به لشكرهاى خويش فرمان حمله دادند، پس از هر طرف به شاميان حمله كردند بسيارى را كشته و غرق كردند، عمروعاص از مقابل اشتر نخعى گريخت و خود را به ميان لشكر شام پنهان كرد. سرانجام پيروزى از آن لشكر اميرالمومنين عليه السلام شد و لشكر اميرالمؤ منين على عليه السلام در آمد. آن گاه على عليه السلام دستور داد، آب براى همه آزاد باشد و هيچ كس مانع اهل شام شنود، لذا از هر دو طرف افراد مى آمدند و آب بر مى داشتند و سه روز بدين منوال گذشت .