جنگ های امام علی(علیه السلام) در پنج سال حکومت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جنگ های امام علی(علیه السلام) در پنج سال حکومت - نسخه متنی

محمد بن علی ابن اعثم؛ مترجم: احمد روحانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

هاشم زرهى فراخ پوشيد و دستارى بر پيشانى بست و در ميدان قتال آمد و مبارز خواست .

جوانى از لشكر معاويه بيرون آمد در حالى كه اميرالمؤ منين عليه السلام را دشنام و ناسزا مى گفت .

هاشم گفت : از خدا بترس و على عليه السلام را دشنام نده ، زيرا بازگشت تو به سوى خداست او تو و كلام تو بازخواست خواهد شد.

مرد شامى گفت : چگونه شما را دشنام نگويم در حالى كه به من گفته اند تو و امير تو عليه السلام نماز نمى گذاريد.

هاشم گفت : اين چه سخنى است كه مى گويى ، در بين ما احدى نيست كه نماز را طرفه العينى به تاءخير اندازد.

اما گفتار تو درباره اميرالمؤ منين على عليه السلام كه نماز نمى گزارد، همه مهاجر و انصار مى دانند نخستين مردى كه همراه رسول خدا نماز را به جماعت خواند او بود، به خدا سوگند على بن ابى طالب عليه السلام فقيه ترين مردم در دين ، و مقرب ترين كس به رسول الله صلى الله عليه و آله و حافظ قرآن ، عالم به حدود الله است . زينهار از سخن اين شقاوت پيشگان فريب نخورى و به سبب دوستى معاويه خويشتن را در ورطه ضلالت و هلاكت نيندازى .

مرد شامى گفت : عجب نصيحتى در دين برايم آوردى ، اگر توبه كنم و از ميان لشكر معاويه بيرون روم ، آيا توبه من قبول است ؟ هاشم گفت : بلى ، توبه تو قبول شود. هو يقبل التوبة عن عباده مرد شامى اسب را تازيانه زد و به خدمت اميرالمؤ منين على عليه السلام رسيد، و همراه آن حضرت تا پايان جنگ باقى ماند.

هاشم علم به دست گرفته جولان داد و مبارز خواست ، چون كسى به نبرد او رغبت نكرد، اسب تاخت و به لشكر معاويه حمله كرد.

جمع كثيرى را كشته و عده اى را زخمى كرد آن گاه به موضع خويش ‍ برگشت ، و ساعتى استراحت كرد. دوباره مبارز خواست ، مردى از ياران معاويه به نام حمزة بن مالك همدانى در حالى كه خود را مى ستود و فخر مى كرد بيرون آمد، هاشم او را مجال نداد و با نيزه به خاك انداخت تا جان داد. هاشم همچنان گرم مبارزه بود تا جمعى از اهل شام او را محاصره كرده و او پيوسته مى جنگيد تا شهيد شد. رحمة الله عليه در آن هنگام شقيق بن ثور عبدى از اصحاب على عليه السلام بر اهل شام حمله كرده و آنان را از هاشم بن عتبه دور كرد تا مبادا آن قوم ، سلاح و علم هاشم را ببرند و او را برهنه كنند، پس علم را برگرفت ، و با آنان پيكار كرد تا شهيد شد. رحمة الله عليه سپس پسر هاشم بن عتبه علم پدر را گرفت و پيوسته حمله مى كرد. سپس ‍ ابوطفيل عامر بن واثلة كنانى به ميدان آمد و بر اهل شام حمله كرد و چند نفر را هلاك و چند نفر را زخمى كرد، پس به موضع خويش برگشت و ايستاد.

عبدالله بن بديل ورقاء خزاعى همانند شير خشمگين به ميدان آمد و در حالى كه رجز مى خواند يك بار بر ميمنه و يك بار بر ميسره لشكر معاويه حمله كرد، و هر كسى كه پيش او مى آمد كشته مى شد.

معاويه فرياد زد، اى اهل شام ! اين شيرى از شيران خزاعه است ، او را محاصره كنيد، گروهى از مبارزان گرد او را احاطه كردند، عبدالله با كشتن چندين نفر ديگر به شهادت رسيد.

معاويه خوشحال شد و گفت : بنى خزاعى دشمنان ما هستند، اگر زنان آنها اجازه داشتند مثل مردانشان با ما مى جنگيدند!

عمرو بن حمق خزاعى در حالى كه رجز مى خواند به ميدان آمد، آن گاه به لشكر معاويه حمله كرد و پس از كشتار عظيم به موضع خويش به سلامت برگشت .

اهل شام با ديدند رشادت و دلاوريهاى اميرالمومنين به غيرت آمده و در جنگيدن مصمم شدند، يكى از بزرگان اهل شام به نام حوشب بن ذوالعظيم به ميدان آمده و جولان داده ، مبارز خواست ، سليمان بن صرد خزاعى از صف على عليه السلام به او حمله كرده و نيزه اى بر سينه او زد، حوشب از اسب افتاد و جان سپرد، معاويه از هلاكت حوشب به شدت دلتنگ شد بانگ زد اى اهل شام مردانه بجنگيد، سليمان بن صرد را دستگير كنيد تا او را بكشيم .

از سوى ديگر اميرالمؤ منين على عليه السلام لشكر خود را براى مبارزه با مخالفان تحريض مى كرد.

/ 136