جنگ های امام علی(علیه السلام) در پنج سال حکومت نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
عباس گفت : يا على ! آيا درست است دشمن مرا به مبارزه بخواند و اجابت نكنم ؟!اميرالمومنين فرمود: بلى ! اطاعت امام تو واجب تر از اجابت خصم توست .سپس على عليه السلام ، دست را به آسمان بلند كرد و گفت : خدايا! عمل امروز عباس را ذخيره آخرتش قرار ده .معاويه گفت آن مبارز كه غرار را كشت چه كسى بود؟ گفتند: عباس بن ربيعه بن حارث هاشمى .معاويه گفت : هر كسى از لشكر من بتواند انتقام غرار را بگيرد از مال دنيا آنقدر به او مى دهم كه تا آخر عمر محتاج نشود.دو نفر از بنى لخم گفتند: يا امير! ما آمادگى داريم . با او به مبارزه بپردازيم :پس آن دو مرد به ميدان جنگ آمده و عباس بن ربيعه را به مبارزه خواندند.عباس بن ربيعه گفت : مرا سيد و امامى است ، بى اجازه او كارى انجام نمى دهم . پس به خدمت اميرالمومنين رسيد و اجازه جنگ خواست .آن حضرت فرمود: والله آرزوى معاويه آن است كه از بنى هاشم احدى زنده نماند. پس گفت : اى عباس نزديك من بيا، چون عباس پيش آمد.حضرت فرمود: اى عباس ، سلام خود را بيرون كن تا سلام مرا بپوشى و اسب مرا بردار. آن گاه اميرالمؤ منين على عليه السلام سلام عباس را پوشيده ، بر اسب او نشست و در مقابل آن دو مرد شامى ايستاد مثل اين كه عباس بن ربيعه وارد ميدان شده است .آن دو او را نشناختند و گفتند: آيا از سيد و امام خويش اذن گرفتى على عليه السلام كه نمى خواست دروغ گفته باشد، فرمود:اذن للذين يقاتلون بانهم ظلموا...(81) يكى از آن دو بر اميرالمومنين حمله كرد، آن حضرت شمشير بر كمر او زد و او را دو نيم كرد و هر نيمى به يك طرف افتاد.دومى جمله كرد، حضرت او را نيز به خاك مذلت انداخت و به رفيقش ملحق كرد. سپس به موضع و جايگاه خويش برگشت ، به عباس گفت : هرگاه تو را به مبارزه خواندند مرا خبر كن . معاويه فهميد كه قتل آن دو نفر از لخميان به دست تواناى اميرالمؤ منين على عليه السلام ، انجام گرفته است به همين سبب تاءسف مى خورد و خويشتن را ملامت مى كرد.حماسه ياران على عليه السلام سپس دو لشكر بر يكديگر حمله كردند، آن روز پرچم به دست قيس بن مكشوح بود و گفت : اى قبيله بجيله ! علم را از دست من بگيريد و به دست ديگرى بدهيد، گفتند: چرا چنين كنيم .؟ گفت : امروز تا كلاه و رزه را از سر معاويه بر ندارم ، برنمى گردم .پس قيس رجزى خواند و حمله كرد تا به معاويه رسيد.معاويه فرياد زد: اين كيست كه خود را به من رسانده او را دور كنيد.معاويه غلامى داشت رومى حمله كرد و دست قيس را قطع كرد، قيس بن مكشوح نيز در آن هنگام ضربتى بر غلام معاويه زد و او را به دوزخ فرستاد، گروهى از ياران معاويه به طور گروهى به قيس بن مكشوح حمله آوردند و او را شهيد كردند. رحمة الله عليه آن گاه عبدالله بن قلع علم را گرفت و جنگيد تا شهيد شد، بعد برادرش عبدالرحمن بن قلع پرچم را برداشت و قتال كرد تا شهيد شد، سپس عباس بن شريك علم را به دست گرفت و زخمى شد. بلافاصله مسروق بن مسلم پرچم را از او گرفت به ميدان تاخت تا شهيد شد بعد از او صخر بن سمر علم را به ميدان برد و جنگيد تا زخمى شد و بازگشت ، عبدالله بن بزار پرچم را از او گرفت و قتال كرد تا شهيد شد. رحمة الله عليه عتبة جويريه قدم پيش گذاشت و گفت :اى مردم ! مى بينيد كه چند نفر از سواران نامدار از اصحاب سيد ابرار اميرالمومنين عليه السلام به شهادت رسيد، مردانه مقامت كنيد و بدانيد دنيا ناپايدار و لذتش زودگذر است ، من عزم كردم ، چنان كنم