جنگ های امام علی(علیه السلام) در پنج سال حکومت نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
و اهل شام نوشتى ، اهل عراق با على بن ابى طالب عليه السلام بيعت كردند چون او بهترين آنان بود و اهل شام با معاويه بيت كردند در حالى كه آنان بهتر از معاويه بودند و بدان من و تو نيز يكسان نيستيم ، به سبب اين كه من براى رضاى خدا در خدمت اميرالمؤ منين على عليه السلام به جنگ آمدم ؛ اما تو براى رضاى معاويه و به دست آوردن مصر با مهاجر و انصار و مسلمين مى جنگى . اى عمرو از خدا بترس و به خدا باز گرد.والسلام به برادرش فضل بن عبدالله گفت تا شعرى در جواب او بُسرايد. فضل شعر را سروده ، عبدالله شعر را همراه نامه به خدمت اميرالمومنين عليه السلام تقديم كرد تا نظر دهد.آن حضرت پسنديد و فرمود:احسنت بر تو! اگر عمرو اين شعر و نامه را بخواند دم فرو مى بندد و اگر عقل داشته باشد ديگر نامه اى نمى نويسد.وقتى نامه و شعر به دست عمروعاص رسيد آن را بر معاويه خواند و گفت : به اين سخنان تند نياز نداشتم ، هرگاه با پسران عبدالمطلب بيازماييم مغلوب مى شويم .معاويه گفت : راست مى گويى ، اما بى شك فردا على بن ابى طالب عليه السلام جنگ را آغاز مى كند، اگر چنين كند كار بر ما دشوار مى شود. من نامه اى به عبدالله عباس مى نويسم و او را به نامه خواندن و جواب نوشتن مشغول مى كنم تا فردا جنگ را آغاز نكند اگر جواب ندهد نامه اى به على بن ابى طالب عليه السلام مى نويسم و او را به نامه نوشتن و نامه خواندن مشغول مى كنم ، اگر جواب ندهد، نامه نگارى را ترك و با تمام قوا آماده جنگ مى شوم تا كار به پايان برسد.عمرو گفت : غرض و قصد تو با على بن ابى طالب عليه السلام فرق مى كند، تو مثل او نيستى ، تو براى رياست و امارت مى جنگى و على عليه السلام براى رضايت خدا، تو براى بقا تلاش مى كنى و او براى فناءلله شمشير مى زند اگر او پيروز شود اهل شام از خوف و هراسى ندارند اما اهل عراق از تو بيمناك اند گمان مى كنم مى خواهى على بن ابى طالب عليه السلام را بفريبى ، ولى هرگز نمى توانى خدعه كنى و او را فريب دهى ! پس معاويه به عبدالله بن عباس نامه اى به اين مضمون نوشت :شما بنى هاشم در حق عثمان و خويشاوندان و متعلقان او از همه اعراب توهين بيشترى روا داشتيد و اين جنگ كه بين ما و شما واقع شد و همچنان ادامه دارد، اگر شدايدى براى ما باشد براى شما نيز هست ، همان خوف و رجا كه براى شماست براى ما نيز هست ، تا كى بايد در اين حالت باشيم و مبارزان و شجاعان ما و شما كشته شوند مخاصمه و جنگ را خاتمه دهيد، تا بيش از اين خون ريخته نشود و مردان قريش كشته نشوند. چون نگاه مى كنم از قريش شش تن بيشتر باقى نماندند.در عراق ، تو و على بن ابى طالب عليه السلام ، در حجاز سعد وقاص و عبدالله بن عمر، در شام من و عمروعاص ، از اين عده سعد و عبدالله بن عمر از بيعت با على بن ابى طالب عليه السلام دست نگه داشتند من و عمروعاص مخالف شما هستيم ، تو مهتر و سرور ما بعد از پسر عمت على بن ابى طالب عليه السلام هستى ، اگر مردم بعد از عثمان با تو بيعت مى كردند كارها سهل تر صورت مى گرفت و ما در اطاعت و متابعت تو مطيع تر بوديم تا على بن ابى طالب عليه السلام پس در اين امر تفكرى كن تا راءى تو را بدانيم . والسلام عبدالله بن عباس نامه معاويه را خواند و خنديد و گفت : معاويه تا كى گمان بى عقلى و بى خردى درباره من مى كند، طمع بيجا و خيال باطل در مغز مى پروراند. پس جوابى سخت برايش بنويسم تا بداند كه در دل چه دارم .جواب نامه معاويه را چنين نوشت : (83) بسم الله الرحمن الرحيم . اى معاويه ! نامه ات را خواندم ، سخنان بى حاصل تو را شنيدم آنچه از بدى ما در حق عثمان نوشتى فهميدم . تو اى معاويه ! بديهاى خويش را درباره عثمان فراموش كردى ، آن زمان كه به كمك تو محتاج بود و از، يارى خواست ، او را مساعدت نكردى تا ديدى چه بر سرش آوردند و تو به خويش كه هلاكت او بود رسيدى و امروز ما را متهم مى كنى كه به عثمان بدى روا داشتيم . اما درباره ابوبكر و عمر سخن گفتى و ما را به آن اغرار و تحريك مى كنى ، بدان كه عمر و ابوبكر از عثمان بهتر بودند، چنان كه عثمان هم از تو بهتر بود.