مشبهه
در مقابل معطله ، عده اى ديگر خداوند را به انسانى تشبيه نموده اند كه داراى گوشت ، خون ، مو و استخوان و اعضا و جوارح است و با چشم سر مى بيند و اگر بخواهد، از جايى به جاى ديگر مى رود.(32) اين نظريه را ((تشبيه )) و قايل به آن را ((مُشَبِّهه )) مى گويند.بـديـهـى اسـت كـه انـكـار چـنـيـن پـروردگـارى از اثـبـات آن بـهـتـر اسـت چـرا كـه عقل ، پذيراى چنين خدايى كه محدود، ناقص و محتاج است ، نمى باشد.(33)شناخت نسبى
شـمـا بـا دو نـفـر دوسـت هـسـتـيـد و بـه راحـتـى آنـهـا را از هـم بـاز مى شناسيد، ولى آيا از همه خـصـوصيات جسمى و روحى هر يك از آنها باخبريد؟ نه ، شناخت شما از آنها ((شناختى نسبى )) است . درباره خدا هم وضع ما تقريبا به همين گونه است .انـسـان از مبداء هستى ، شناخت كامل و همه جانبه ندارد، ولى از طريق آفريده هايش مى تواند به شناخت نسبى درباره او دست يابد.بنابراين ، در مساءله شناخت خدا بايد گفت كه اگر منظور شناخت همه جانبه و معرفت كنه و ذات خداست ، انديشه انسان از شناخت او كوتاه و ناقص است .به كنه ذاتش خرد برد پى اگر رسد خس به قعر دريا اگر رسد خس به قعر دريا اگر رسد خس به قعر دريا