در ايـن جـهـان حركت و تغيير و دگرگونى و تحول وجود دارد. كودك جوان مى شود سپس پا به سـن كـمـال مـى نـهـد وسرانجام به پيرى مى رسد. نو ها كهنه و كهنه ها از رده خارج مى شوند. ولى در جـهـان آخـرت پـيـرى و فـرسـودگـى وجود ندارد و مرگى هم در كار نيست . اينجا خانه زوال و فناست و آنجا خانه ثبات و قرار:((وَاِنَّ الاْ خِرَةَ هِىَ دارُالْقَرارَ))(206)همانا آخرت خانه ثبات (وهميشگى ) است .
2ـ زندگى خالص و ناخالص
در ايـن عالم مرگ و زندگى باهم آميخته است . در اينجا جمادات ، گياهان و حيواناتى هستند و هر يـك بـه ديـگـرى تـبـديـل مـى شـونـد. جـسـمـى كـه هـم اكـنـون انـدام مـا را تـشـكـيـل مـى دهد، زمانى جماد بوده است و بار ديگر نيز به جمادى باز خواهد گشت . زندگى و مرگ در اين دنيا در هم آميخته اند، اما در آخرت چنين نيست . آن جهان سراسر زندگى و لبريز از حيات است . حتى زمين آخرت ، درختان و گياهان آن ، همگى حيات دارند:((وَاِنَّ الدّارَ الاْ خِرَةَ لَهِىَ الْحَيَوانُ))(207)و فقط خانه آخرت ، خانه اى است كه زنده است .در آخـرت حـتـى انـدامـهـاى انـسـان درك و شـعور دارند و سخن مى گويند. هر يك از اندام و اعضا، كـارهـايـى را كـه انجام داده است بازگو مى كند. زبان دروغ وفريب بسته مى شود و بردهانها مهر زده مى شود.((اَلْيـَوْمَ نـَخـْتـِمُ عـَلى اَفـْواهـِهـِمْ وَ تـُكـَلِّمـُنـا اَيـْديـهـِمْ وَ تـَشـْهـَدُ اَرْجـُلُهـُمْ بـِمـا كـانـُوا يَكْسِبُونَ))(208)امـروز بـر دهـانـهـايشان مهر مى زنيم و دست هايشان با ما سخن مى گويند و پاهايشان برآنچه انجام داده اند، گواهى مى دهند.((وَقالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا قالُوا اَنْطَقَنَا اللّهُ الَّذى اَنْطَقَ كُلَّ شَىْءٍ))(209)و به پوستهاى بدن خود مى گويند: چرا به ضرر ما گواهى داديد؟ پاسخ مى گويند: خدايى كه همه چيز را به سخن آورده است ما را به سخن در آورد.