الف ـ سرپوش نهادن بر فطرت - مبانی اندیشه اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مبانی اندیشه اسلامی - نسخه متنی

مرکز تحقیقات اسلامی سپاه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

چرا عده اى از اين گرايش بى بهره اند و به خدا عقيده ندارند؟

الف ـ سرپوش نهادن بر فطرت

در پاسخ مى گوييم معناى اينكه خداجويى فطرى است ، اين نيست كه فطرت در انسانها همواره در يـك حـدّ بـاقـى مـى مـانـد، بـلكـه مى توان امر فطرى را ضعيف و كم رنگ كرد و بر روى آن سـرپـوش نـهـاد، مـگـر غـريـزه جـنـسـى جـزء سـرشـت انـسـان نـيـسـت و حـال آنـكـه هـسـتـنـد كـسـانـى كـه تا پايان زندگى ازدواج نمى كنند و بر روى يك امر طبيعى ، سـرپـوش مـى گذارند. بنابراين ، خميرمايه هاى آن امر فطرى در نهاد آدمى وجود دارد و انسان مـى تـوانـد مـايـه هـاى فـطـرى و ذاتـى خـود را شـكـوفـا كـنـد يـا سـرچـشـمـه هـاى پـاك و زلال آن را تـيـره گـردانـد. عـدالت خـواهـى در فـطـرت انـسـان وجـود دارد ولى مـمكن است بطور مـثـال كـسـى مـحـبـت پـدر يـا مـادر، وى را از تـلاش براى اجراى عدالت بازدارد، و يا به عكس ، فرزندش را دوست دارد و علاقه به او در عمق جانش ريشه دوانده ولى براى حفظ احترام اجتماعى خـويـش حـاضـر مـى شـود او را زنده به گور كند. ملاحظه مى شود امورى كه در نهاد و فطرت بـشـر بـه صورت مايه هاى اوليه وجود دارد، ممكن است به سبب افراط و سركشى يكى از آنها سرنوشت بقيه تيره شده و در حجاب فرو رود. ولى هيچگاه اين گرايشها از زمينه نهاد و سرشت آدمـى رخـت بـرنـمـى بـندد بلكه هرگاه اين غبار و پرده حجاب برداشته شود، نور و فروغ آن تجلى خواهد كرد.

بـه بـيـان قـرآن كـريـم ، فـرعـون كـه حجابِ قدرتش مانع مى شد تا اين نداى فطرت را به گـوش جـان بـشنود، وقتى خود را در كام امواج گرفتار ديد و مشاهده كرد كه با آن همه قدرت ، از نـجـات خـود عاجز و ناتوان مانده است ، فرياد زد ((اكنون اعتراف مى كنم كه جز خداى موسى هيچ معبودى نيست )).(5)

بـه هـمـيـن جهت است كه پيامبران همواره و بطور مكرر در دعوت خويش خداپرستى را يادآورى مى كرده اند.

زيرا بشر به حكم فطرتش همواره با ايمان به مبداء جهان مى زيسته است . ولى به خـاطـر پـيـروى از روشـهـاى غيرمنطقى و راه هاى شيطانى از مسير فطرت منحرف شده و ايمان و اعـتـقـادش بـه شـرك ، آلوده گـشـتـه اسـت . پيامبران آمده اند تا مايه هاى نهفته در نهاد بشر را شكوفا ساخته و امانت الهى فطرتش را بارور سازند و بشر را به ايمانى پالايش يافته از هرگونه شرك و خرافه رهنمون سازند:

((لَمـّا بـَدَّلَ اَكْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَاللّهِ اِلَيْهِمْ. فَجَهِلُوا حَقَّهُ وَاتَّخَذُوا الاَْنْدادَ مَعَهُ وَ احْتالَتْهُمُ الشَّياطينُ عـَنْ مـَعـْرِفـَتـِهِ وَاقـْتـَطـَعـَتـْهـُمْ عـَنْ عـِبـادَتـِهِ فـَبـَعـَثَ فـيـهـِمْ رُسـُلَهُ وَ واتَرَ اِلَيْهِمْ اَنْبِيائَهُ لِيَسْتَاءْدُوهُمْ ميثاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّروُهُمْ مَنْسىَّ نِعْمَتِهِ))(6)

وقـتـى بيشتر مردمان پيمان خدا ـ مبنى بر توحيد و خداپرستى ـ را شكستند، پس به حق او نادان گشته و براى او شريك و مانند قرار دادند، شيطان ها آنان را از معرفت خداوند منحرف كردند و از پـرسـتـش او جـدايـشـان سـاخـتـنـد، پـس خـداوند پيامبرانش را در ميان مردم برانگيخت و آنان را پـيـاپـى فـرسـتـاد تـا مـيثاق فطريش را از مردم بخواهند و نعمت فراموش شده اش را بيادشان آورند.

ب ـ بى نهايت خواهى انسان

يـكـى از گـرايـشـهـاى فـطـرى انـسـان ، مـطـلق خـواهـى اوسـت . انـسـان پـيـوسـتـه در جـستجوى كـمـال بـى نـهـايـت اسـت ، اگـر قـدرت مـى طـلبـد، قـدرت مـطـلق را دنـبـال مـى كـنـد، اگـر زيـبـايـى مـى جـويـد، زيـبـايـى هـمـه جـانـبـه و بـا جـمال پايدار را جستجو مى كند، اگر در پى علم است در حدّى از دانش خواهى متوقف نمى شود، اما در تـشـخـيـص ايـن كـه قـدرت مـطـلق ، زيـبـايـى جـاودانـه و عـلم بـى حـد و كمال مطلق در چيست به خطا مى رود.

آيـا بشر،در قلمرو قدرت و يا در جهت شهرت به جايى رسيده كه او را بس باشد؟ آيا در ميدان ثروت و مال طلبى به مرزى قناعت كرده است ؟ نه ، او در تكاپوى يافتن بى نهايت است و اين هـمـه سـعـى و تـلاش ، نـشـانـگـر وجـود آن هـسـتـى مـطـلق اسـت . بـه دنبال اين خواسته درونى ، همه جلوه هاى دنيا را به مقدار نامحدود مى خواهد و شعاع خواسته هايش در هـيـچ افـقـى بـه خـاموشى نمى گرايد، بلكه هرچه بيشتر به دست آورد، شعله هاى افزون خواهى و تكاثر طلبى او نيز بيشتر زبانه مى كشد.

/ 94