از آن پس دوره نيابت خاص به پايان رسيد و دوره ((غيبت كبرى )) آغاز گشت و امور شيعيان ، به فـقـهاى جامع شرايط واگذار گرديد. در توقيعى كه حضرت مهدى (عج ) در پاسخ ((اسحق بن يعقوب )) ارسال فرموده ، آمده است :((وَاَمَّاالْحـَوادِثُ الْواقـِعـةُ فـَارْجـِعـُوا فـيـهـا اِلَى رُواةِ حَديثِنافَاِنَّهُمْ حُجَّتى عَلَيْكُمْ وَاَنَا حُجَّةُ اللّهِ عَلَيْهِمْ))(148)در پيشامدهايى كه روى خواهد داد، به روايتگران گفتار ما رجوع كنيد كه ايشان حجت من بر شما و من حجت خدا بر آنان هستم .و مقصود از راويان كسانى است كه حديث را مى شناسند و انتساب آن را به امام تشخيص مى دهند و آنان مجتهدان هستند.
امامت در كودكى
ممكن است سئوال شود، چگونه كودكى پنج ساله ، به امامت منصوب مى شود و پيشوائى امتى را بـر عـهـده مـى گـيـرد؟ بـراى كـسـانى كه به قدرت مطلق خداوند اعتقاد دارند پذيرش اين امور سهل و آسان است زيرا نمونه هاى آن را در مورد پيامبران بزرگ الهى باور دارند. قرآن كريم درباره حضرت يحيى (ع ) فرزند زكريا مى فرمايد:((يا يَحْيى خُذِاالْكِتابَ بِقُوَةٍ وَ اتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيّاً))(149)اى يحيى ، با قدرت كتاب خدا رابگير. ما فرمان پيامبرى را در كودكى به او بخشيديم .هچنين در مورد حضرت عيسى (ع ) مى فرمايد:((قـالُوا كـَيـْفَ نـُكـَلِّمُ مـَنْ كانَ فِى الْمَهْدِ صَبَيًّاَ قالَ اِنّى عَبْدُاللّهِ اتيِنَى الْكِتابَ وَ جَعَلَنى نَبِيّاً)) (150)گـفـتـنـد: چـگـونـه بـا ايـن كـودكـى كـه در گـهـواره آرمـيـده سـخـن بـگـويـيـم ؟(درايـن حـال حـضـرت عـيـسـى ) گـفـت : مـن بـنـده خـدا هـسـتم كه به من كتاب عطا كرده و مرا به پيامبرى برگزيده است .در ميان امامان عليهم السلام نيز امامانى چون حضرت جواد(ع ) در سن نه سالگى و حضرت هادى (ع ) در سـن هـشـت سـالگـى بـه امـامت رسيدند. بنابراين مساءله امامت در كودكى ، اختصاص به حضرت حجت ندارد و امرى است كه اراده الهى بدان تعلق گرفته است .
مساءله طول عمر
امـام غـايـب به اراده الهى ، از عمرى طولانى برخوردار گشته است و از آن روز كه در پرده غيبت نـهـان گـشـت تـا زمـانـيـكـه بـه اراده الهـى ظـهـور كـنـد و عـدل و داد بـر جـهان بگسترد، در قيد حيات خواهد بود.البته اين موضوع نيز به حضرت قائم (ع ) اخـتـصـاص نـدارد و در مـيـان پـيـامـبـران كـسـانـى بـوده انـد كـه صـدهـاسـال در مـيـان مـردم زيـسـتـه اند و به گفته قرآن حضرت نوح (ع ) مدت نه صدو پنجاه سـال قـبـل از طـوفـان ، در مـيـان مـردم پـيـامـبـر بـوده و آيـيـن الهـى را تـبـليـغ مـى كـرده اسـت .(151)از نظر زيست شناسى نيز عمر بشر اندازه و حد معينى ندارد و علت اصلى مرگ اينست كه براى يـك يـا چند عضو از بدن انسان ، عوارضى رخ مى دهد وآن را از انجام وظايفش باز مى دارد و به جـهـت ارتـبـاطـى كـه مـيـان اعـضـاى بـدن انسان وجود دارد، ناتوانى يك عضو به ساير اعضا و دستگاههاى بدن سرايت مى كند و با فرسوده شدن آنها، حيات آدمى خاتمه مى يابد.دانـشـمـنـدان بـا مـطـالعـه بر روى درختان كهن سال و زنده ماندن چندين هزار ساله نطفه حياتى گـيـاهـان ، در صـددبـرآمـده انـدكـه راهـهـاى طولانى كردن عمر بشر را، بيابند بنابراين علوم تـجـربـى نـه تـنـهـا عـمـرطـولانـى را مـحال نمى داند، بلكه امكان آنرا نيز به اثبات رسانده انـد.عـلاوه بـر آن ، عـمـر طـولانـى حضرت مهدى (ع ) به اراده الهى است هر امرى را كه بشر در مـقـايـسـه بـا قـدرت خـويـش نـامـمـكـن مـى دانـد در صـورتـى كـه از نـظـر عقل امر محالى نباشد در