شـايـد بـرخـى بـا سـاده انـديـشـى ، پيدايش نظم را از خاصيت اجزا بدانند، ولى نادرستى اين پـنـدار آشـكـار اسـت . چـون در يـك مـجموعه منظم ، هرگز نمى توان پيدايش نظم را به خاصيت اجـزاى آن مـربـوط دانـسـت ، بـه ايـن جـهـت كـه انـتـخاب اجزا و مقدار آنها يا تنظيم و هماهنگ كردن شكل و هياءت آنها با يكديگر و همزمانى فعاليت آنها، همه به شعور و آگاهى نياز دارد. از اين گـذشـتـه بـايـستى با دخالت شعور و آگاهى ، اجزاى معين به اندازه مشخص در جاى مناسب خود قرار گيرند.
توحيد
دانستيم كه جهان مجموعه اى از پديده هاى گوناگون است كه توسط مبداء و سرچشمه اى دانا و توانا به وجود آمده است ، آفريدگارى كه از ويژگيهاى پديده پيراسته است .در ايـنـجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه آيا انسان درباره مبداء همين اندازه مى تواند پيش برود كه از اصـل هـستى او آگاه گردد و بداند كه جهان ، صانع و آفريدگارى دارد يا مى تواند از اين مرحله نيز فراتر رود و از آفريدگار جهان شناخت روشنترى به دست آورد؟
توحيد و شرك
در بـسـيـارى از مـكتبها و اديان اعتقاد به خداى آفريدگار جهان و بى همتايى او وجود دارد. ولى اغـلب ايـن انـديشه در ميان آنها با رشته ها و ريشه هاى گونه گونِ شرك ، آلوده شده و ارزش والاى خـود را از دسـت داده اسـت . در اديان تحريف شده اعتقاد به يگانگى آفريدگار نخستين با شرك در عبادت ، استعانت ، نيايش و ستايش خدايان ديگر ناسازگار نيست .
جهان بينى
اسـلام بـه عـنـوان كـامـلتـريـن جـهـان بـيـنـى الهـى ، در ايـن مـورد اصل ((توحيد)) را عنوان مى كند. توحيد يعنى يگانه دانستن خداوند و آفريدگار جهان از هر جهت ، از نظر خلق و آفرينش ، كارگردانى جهان ، عبادت و پرستش .
معنا و دلايل توحيد
توحيد و يگانگى خداوند از سه جنبه ، بايد مورد دقت و توجه قرار گيرد: نخست اينكه خداوند يـگانه است ، بدين معنا كه همتا و همانندى ندارد. جنبه دوم توحيد، اين است كه خداوند در وجودش تركيب راه ندارد و از اجزاى گوناگون تركيب نيافته است . جنبه سوّم توحيد، يگانگى خداوند در كارگردانى جهان است .
الف ـ وجود خداوند دوگانگى بردار نيست
براى پى بردن به يكتايى و يگانگى خداوند همين قدر كافى است كه او را درست بشناسيم و از كلمه ((خدا)) معناى صحيحى در ذهن داشته باشيم . اگر از اين كلمه همان معناى واقعى و راستين آن را بفهميم ، به اين نتيجه مى رسيم كه خدا، يكى است و دوتا و بيشتر نيست . زيرا وجود خداى متعال به گونه اى است كه تعدّد بردار نيست . براى روشن شدن اين مطلب مثالى مى آوريم :فـرض كـنـيم كه جسمى در همه ابعادش (طول ، عرض و ارتفاع ) تا بى نهايت بزرگ شود آيا مـى تـوانـيم در كنار آن ، يك جسم ديگر هم فرض كنيم كه آن هم از هر طرف تا بى نهايت ادامه داشـتـه بـاشـد؟ نـه ، چون همان جسم فرضى اوّل ، همه فضاى فرضى را پر مى كند و ديگر جايى براى جسم ديگر، چه محدود و چه بى انتها، باقى نمى گذارد.