عشق تو قلاوز جهان است وصل تو خلاصه ى وجود است در روى من شكسته دل خند هاروت تو چاره ساز سحر است كس را ز دهان تو سخن نيست در روى من شكسته دل خند تا بر دهنت نهاده ام دل لعلت شكرى است تنگ بر تنگ در روى من شكسته دل خند كس بر كمرت ميان نديدست تا ابروى چون كمانت ديدم در روى من شكسته دل خند چون ابروى توست چون كمانى دندان تو مغز پسته ى توست در روى من شكسته دل خند گفتى كه دلت بسوز در عشق از دست تو دل چگونه سوزم در روى من شكسته دل خند يك ذره غم تو خوشتر آيد آن درد كه در دل من از توست در روى من شكسته دل خند در روى من شكسته دل خند در كار عقوبت تو عطار در روى من شكسته دل خند
سوداى تو رهنماى جان است درد تو دريچه ى عيان است در روى من شكسته دل خند ياقوت تو مايه بخش جان است زان روى كه نقطه گمان است در روى من شكسته دل خند اين تنگ دلى من از آن است يعنى دل من بر آن دهان است در روى من شكسته دل خند گرچه كمر تو را ميان است صد گونه ز هم از آن كمان است در روى من شكسته دل خند چندين ز هم از چه در زبان است مغزى ديدى كه استخوان است در روى من شكسته دل خند يعنى كه سپند عاشقان است چون پاى غم تو در ميان است در روى من شكسته دل خند از هر شادى كه در جهان است هر وصف كه گويمش نه آن است در روى من شكسته دل خند گر موجب خنده زعفران است چون ممتحنى در امتحان است در روى من شكسته دل خند