ما بار دگر گوشه ى خمار گرفتيم دعوى دو كون از دل خود دور فكنديم از خرقه و تسبيح چو جز نام نديديم از هر دو جهان مهر يكى را بگزيديم گفتند خودى تو درين راه حجاب است از خرقه و تسبيح چو جز نام نديديم اى بس كه چو پروانه ى پر سوخته از شمع از كعبه ى جان چون كه نديديم نشانى از خرقه و تسبيح چو جز نام نديديم از خرقه و تسبيح چو جز نام نديديم زين دين به تزوير چو دل خيره فروماند از خرقه و تسبيح چو جز نام نديديم
چون هرچه جز او هست درين راه حجاب است چون هرچه جز او هست درين راه حجاب است
داديم دل از دست و پى يار گرفتيم پس در ره جانان پى اسرار گرفتيم از خرقه و تسبيح چو جز نام نديديم و از آرزوى او كم اغيار گرفتيم ترك خودى خويش به يكبار گرفتيم از خرقه و تسبيح چو جز نام نديديم در كوى رجا دامن پندار گرفتيم از كعبه ى ظاهر ره خمار گرفتيم از خرقه و تسبيح چو جز نام نديديم چه خرقه چه تسبيح كه زنار گرفتيم اندر ره دين شيوه ى كفار گرفتيم از خرقه و تسبيح چو جز نام نديديم
پس ما به يقين مذهب عطار گرفتيم پس ما به يقين مذهب عطار گرفتيم