غزلیات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

غزلیات - نسخه متنی

عطار نیشابوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




  • گر بوى يك شكن ز سر زلف دلبرم
    وز زلف او اگر سر مويى به من رسد
    بر خاك خويش مي گذرد همچو باد و من
    درهم ز دست دست سر زلفش از شكن
    تا برد دل ز من سر زلف معنبرش
    بر خاك خويش مي گذرد همچو باد و من
    جان من است گرچه نمي بينمش چو جان
    از پاى مى درآيم و آگاه نيست كس
    بر خاك خويش مي گذرد همچو باد و من
    غم مي رسد به روى من از سوى آن نگار
    در عشق او دلى است مرا بى خبر ز خويش
    بر خاك خويش مي گذرد همچو باد و من
    تا بو كه پاى باز نگيرد ز خاك خود
    زان آمده است با من بيدل به در برون
    بر خاك خويش مي گذرد همچو باد و من
    بر خاك خويش مي گذرد همچو باد و من
    گفتم بيا و خانه فروشى بزن مرا
    بر خاك خويش مي گذرد همچو باد و من

    گفتم که گوش دار ز عطار يک سخنگفتم که گوش دار ز عطار يک سخن

  • كفار بشنوند نگروند كافرم
    در دل نهم چو ديده و در جان بپرورم
    بر خاك خويش مي گذرد همچو باد و من
    دستم نمي دهد كه شكن هاش بشمرم
    از بوى دل شده است دماغى معنبرم
    بر خاك خويش مي گذرد همچو باد و من
    بى جان چگونه عمر گرامى به سر برم
    تا عشق آن نگار چه سر داشت در سرم
    بر خاك خويش مي گذرد همچو باد و من
    شادى به روى غم كه غم اوست رهبرم
    وز هر چه زين گذشت خبر نيست ديگرم
    بر خاك خويش مي گذرد همچو باد و من
    با خاك راه رهگذر او برابرم
    كز ديرگاه خاك در آن سمن برم
    بر خاك خويش مي گذرد همچو باد و من
    بادى به دست مانده و بر خاك آن درم
    گفتا برو كه من ز چنين ها نمي خرم
    بر خاك خويش مي گذرد همچو باد و من

    گفتا خمش که سر به سخن در نياورمگفتا خمش که سر به سخن در نياورم

/ 896