اى بوس تو اصل هر شماري
اى بوس تو اصل هر شمارى زلف تو ز حلقه درشكستى گفتى به شمار بوسه بستان از زلف تو مشك وام كرده روى تو كه شمع نه سپهر است گفتى به شمار بوسه بستان هرگز نكشيد هيچ نقاش سرسبزتر از خط تو ايام گفتى به شمار بوسه بستان شد آب روان ز چشمه ى چشم مي خواستم از لب تو بوسى گفتى به شمار بوسه بستان گفتم كه قرار چيست گفتى جانى بستان بهاى بوسى گفتى به شمار بوسه بستان چون هست زكات بر تو واجب گر بوسه بسى نگاه دارى گفتى به شمار بوسه بستان گفتى به شمار بوسه بستان چون خوزستان لب تو دارد گفتى به شمار بوسه بستان
خود بى جگرى نيافت عطار خود بى جگرى نيافت عطار
چشم سيهت سفيد كارى ماه تو ز مشك در غبارى گفتى به شمار بوسه بستان باد سحرى به هر بهارى از هشت بهشت يادگارى گفتى به شمار بوسه بستان چون صورت روى تو نگارى گل را ننهاد هيچ خارى گفتى به شمار بوسه بستان چون خط تو ديد سبزه زارى گفتى كه همى دهم قرارى گفتى به شمار بوسه بستان هر بوسى را كنى نارى يا دست ز جان بدار بارى گفتى به شمار بوسه بستان يك بوسه ببخش از هزارى هرگز نايد به هيچ كارى گفتى به شمار بوسه بستان كى كار مرا بود شمارى كى بوس تو را بود كنارى گفتى به شمار بوسه بستان
از لعل تو بوسه هيچ بارى از لعل تو بوسه هيچ بارى