اى عشق تو پيشواى دردم آيينه ى عارضت سيه شد خونم به مريز از آنكه بس زود يك لحظه بر من آى آخر تا من خط سبز تو ببينم خونم به مريز از آنكه بس زود گر كار دلم ز دست بگذشت گو بگذر از آنكه شست زلفت خونم به مريز از آنكه بس زود گفتى بگريز و ترك من گير گويى من مستمند مسكين خونم به مريز از آنكه بس زود خونم به مريز از آنكه بس زود خونم بخورى و نيست يك شب خونم به مريز از آنكه بس زود
کو سوخته تر کسى ز عطار کو سوخته تر کسى ز عطار
وى درد تو هر زمان و هر دم كز حد بگذشت آه سردم خونم به مريز از آنكه بس زود تا كى دارى ز خويش فردم تو درنگرى به روى زردم خونم به مريز از آنكه بس زود تا در خطر هزار دردم دست آويز است و پايمردم خونم به مريز از آنكه بس زود كاورد ز خاكى تو گردم خونى كردم كه آن نكردم خونم به مريز از آنكه بس زود من بى تو بسى به خون بگردم تا از تو هزار خون نخوردم خونم به مريز از آنكه بس زود
يک سوخته نيست هم نبردم يک سوخته نيست هم نبردم