غزلیات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

غزلیات - نسخه متنی

عطار نیشابوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




  • هر كه را انديشه ى درمان بود
    بر كسى درد تو گردد آشكار
    در بر مردى كه اين سر پى برد
    گرچه دارد آفتابى در درون
    اى دل محجوب بگذر از حجاب
    در بر مردى كه اين سر پى برد
    گر هزاران سال باشى در عذاب
    ليك گر افتد حجابى در رهت
    در بر مردى كه اين سر پى برد
    چند انديشى بمير از خويش پاك
    چون بميرد شمع برهد از بلا
    در بر مردى كه اين سر پى برد
    هر دم از سر گير چو شمع و بسوز
    چون بسوزى پاك پيش چشم تو
    در بر مردى كه اين سر پى برد
    عرش را گر چشم جان آيد پديد
    عرش و خردل و آنچه در هر دو جهان است
    در بر مردى كه اين سر پى برد
    تو درون جامه ى جانان مدام
    صد هزاران چيز داند شد به طبع
    در بر مردى كه اين سر پى برد
    آن عصا كان سحره ى فرعون خورد
    وان نفس كان مردگان را زنده كرد
    در بر مردى كه اين سر پى برد
    آن عصا آنجا يدالله بود و بس
    وان هزاران خلق كز داود مرد
    در بر مردى كه اين سر پى برد
    در بر مردى كه اين سر پى برد
    گر ندانستى تو اين سر تن بزن
    در بر مردى كه اين سر پى برد



  • درد عشق تو برو تاوان بود
    كو ز چشم خويشتن پنهان بود
    در بر مردى كه اين سر پى برد
    ليك همچون ذره سرگردان بود
    زانكه محجوبى عذاب جان بود
    در بر مردى كه اين سر پى برد
    مي توان گفتن كه بس آسان بود
    اين عذاب سخت صد چندان بود
    در بر مردى كه اين سر پى برد
    تا نميرى كى تو را درمان بود
    نه دگر سوزنده نه گريان بود
    در بر مردى كه اين سر پى برد
    زانكه سوز شمع تا پايان بود
    هر دو كون و ذره اى يكسان بود
    در بر مردى كه اين سر پى برد
    تا ابد در خردلى حيران بود
    ذره ذره جامه ى جانان بود
    در بر مردى كه اين سر پى برد
    تا ايازت دايما سلطان بود
    آن عصا كان لايق عبان بود
    در بر مردى كه اين سر پى برد
    نى عصاى موسى عمران بود
    نى دم عيسى حكمت دان بود
    در بر مردى كه اين سر پى برد
    وان نفس بى شك دم رحمان بود
    آن نه زين الحان كه زان الحان بود
    در بر مردى كه اين سر پى برد
    مردى رستم همه دستان بود
    تا در آن ساعت كه وقت آن بود
    در بر مردى كه اين سر پى برد



/ 896