غزلیات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

غزلیات - نسخه متنی

عطار نیشابوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




  • دست در دامن جان خواهم زد
    اسب بر جسم و جهت خواهم تاخت
    فتنه بيدار چنان خواهم كرد
    وانگه آن دم كه ميان من و اوست
    چون مرا نام و نشان نيست پديد
    فتنه بيدار چنان خواهم كرد
    هان مبر ظن كه من سوخته دل
    تن پليد است بخواهم انداخت
    فتنه بيدار چنان خواهم كرد
    در شكم چون زند آن طفل نفس
    از دلم مشعله اى خواهم ساخت
    فتنه بيدار چنان خواهم كرد
    از سر صدق و صفا صبح صفت
    چون عيان گشت مرا آنچه مپرس
    فتنه بيدار چنان خواهم كرد
    لاف اين نيست يقين است يقين
    من نيم مطبخى زير و زبر
    فتنه بيدار چنان خواهم كرد
    چون سر و پاى روان نيست مرا
    خصم نفس است گرم عشوه دهد
    فتنه بيدار چنان خواهم كرد
    تا كه از وسوسه ى نفس پليد
    به خرابات فرو خواهم شد
    فتنه بيدار چنان خواهم كرد
    آن دم انگشت گزان مي زده ام
    تير را پيك بلا خواهم ساخت
    فتنه بيدار چنان خواهم كرد
    فتنه بيدار چنان خواهم كرد
    هر شبان موسى عمران نبود
    فتنه بيدار چنان خواهم كرد



  • پاى بر فرق جهان خواهم زد
    بانگ بر كون و مكان خواهم زد
    فتنه بيدار چنان خواهم كرد
    از همه خلق نهان خواهم زد
    دم ز بى نام و نشان خواهم زد
    فتنه بيدار چنان خواهم كرد
    آن دم از كام و زبان خواهم زد
    وان دم پاك به جان خواهم زد
    فتنه بيدار چنان خواهم كرد
    من بي خويش چنان خواهم زد
    نفس شعله فشان خواهم زد
    فتنه بيدار چنان خواهم كرد
    آن نفس نى به دهان خواهم زد
    لاف از عين عيان خواهم زد
    فتنه بيدار چنان خواهم كرد
    پس چرا دم به گمان خواهم زد
    دم بى كفك و دخان خواهم زد
    فتنه بيدار چنان خواهم كرد
    قدم از پاى روان خواهم زد
    بر سر خصم سنان خواهم زد
    فتنه بيدار چنان خواهم كرد
    نفس از سود و زيان خواهم زد
    دست بر رطل گران خواهم زد
    فتنه بيدار چنان خواهم كرد
    اين دم انگشت زنان خواهم زد
    تيغ را زخم ميان خواهم زد
    فتنه بيدار چنان خواهم كرد
    كز سر فتنه نشان خواهم زد
    من دم گرگ شبان خواهم زد
    فتنه بيدار چنان خواهم كرد



/ 896