غزلیات نسخه متنی

This is a Digital Library

With over 100,000 free electronic resource in Persian, Arabic and English

غزلیات - نسخه متنی

عطار نیشابوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




  • آن در كه بسته بايد تا چند باز دارم
    با هر كه از حقيقت رمزى دمى بگويم
    من شمع جمع عشقم نه جان به تن بمانده
    تا لاجرم به مردى با پاره پاره جانى
    چون اين جهان و آن يك با صد جهان ديگر
    من شمع جمع عشقم نه جان به تن بمانده
    چيزى برفت از من و اينجا نماند چيزى
    جانى كه داشتم من شد محو عشق جانان
    من شمع جمع عشقم نه جان به تن بمانده
    نى نى اگر چو شمعى اين دم زدم ز گرمى
    چون عز و ناز ختم است بر تو هميشه دايم
    من شمع جمع عشقم نه جان به تن بمانده
    كارم فتاد و از من تو فارغى به غايت
    از بس كه بى نيازى است آنجا كه حضرت توست
    من شمع جمع عشقم نه جان به تن بمانده
    شوريده ى جهانم چون قربت تو جويم
    بازى اگر نشيند بر دوش من نگيرم
    من شمع جمع عشقم نه جان به تن بمانده
    من شمع جمع عشقم نه جان به تن بمانده
    لاف اى فريد كم زن زيرا كه در ره او
    من شمع جمع عشقم نه جان به تن بمانده



  • كامروز وقتش آمد كان در فراز دارم
    گويد مگوى يعنى برگ مجاز دارم
    من شمع جمع عشقم نه جان به تن بمانده
    در جان خويش گفتم چندان كه راز دارم
    در چشم من فروشد چون چشم باز دارم
    من شمع جمع عشقم نه جان به تن بمانده
    تا اين شود چون آن يك كارى دراز دارم
    جان من است جانان جان دلنواز دارم
    من شمع جمع عشقم نه جان به تن بمانده
    اكنون چو شمع از آن دم سر زير گاز دارم
    تا چند خويشتن را در عز و ناز دارم
    من شمع جمع عشقم نه جان به تن بمانده
    نه صبر مي توانم نه كارساز دارم
    من زاد اين بيابان عجز و نياز دارم
    من شمع جمع عشقم نه جان به تن بمانده
    محمود نيستم من خو با اياز دارم
    ورنه كسى نبوده است البته باز دارم
    من شمع جمع عشقم نه جان به تن بمانده
    جان در ميان آتش تن در گداز دارم
    چون سرنگون نه اى تو صد سرفراز دارم
    من شمع جمع عشقم نه جان به تن بمانده



/ 896