غزلیات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

غزلیات - نسخه متنی

عطار نیشابوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




  • بس كه دل تشنه سوخت وز لبت آبى نيافت
    داشتم اميد آنك بو كه در آيى به خواب
    در ره ما هر كه را سايه ى او پيش اوست
    تشنه ى وصل تو دل چون به درت كرد روى
    دل ز تو بيهوش شد ديده برو زد گلاب
    در ره ما هر كه را سايه ى او پيش اوست
    چند زند بر نمك يار دلم گوييا
    دل چو ز نوميديت زود فرو شد به خود
    در ره ما هر كه را سايه ى او پيش اوست
    گفتمش آخر چه شد كين دل من روز و شب
    گفت مرا خوانده اى ليك نه از جان و دل
    در ره ما هر كه را سايه ى او پيش اوست
    در ره ما هر كه را سايه ى او پيش اوست
    گر تو خرابى ز عشق جان تو آباد شد
    در ره ما هر كه را سايه ى او پيش اوست

    تا دل عطار ديد هستى خود را حجابتا دل عطار ديد هستى خود را حجاب

  • مست مى عشق شد و از تو شرابى نيافت
    عمر شد و دل ز هجر خون شد و خوابى نيافت
    در ره ما هر كه را سايه ى او پيش اوست
    ماند به در حلقه وار وز درت آبى نيافت
    زانكه به از آب چشم ديده گلابى نيافت
    در ره ما هر كه را سايه ى او پيش اوست
    به ز دل عاشقان هيچ كبابى نيافت
    خود ز ميان برگرفت هيچ نقابى نيافت
    در ره ما هر كه را سايه ى او پيش اوست
    سوى تو آواز داد وز تو خطابى نيافت
    هر كه ز جانم نخواند هيچ جوابى نيافت
    در ره ما هر كه را سايه ى او پيش اوست
    از تف خورشيد عشق تابش و تابى نيافت
    زانكه كسى گنج عشق جز به خرابى نيافت
    در ره ما هر كه را سايه ى او پيش اوست

    رهزن خود شد مقيم تا که حجابى نيافترهزن خود شد مقيم تا که حجابى نيافت

/ 896