چون لبت به پسته اندر صفت گهر نبيني
چون لبت به پسته اندر صفت گهر نبينى ز فراق چون منى را چه كشى به درد و خوارى چه نكوييت فزايد كه بد آيد از تو بر من چه نكوييت فزايد كه بد آيد از تو بر من مكن اى صنم كه گر من نفسى ز دل برآرم چه نكوييت فزايد كه بد آيد از تو بر من
ز غم تو جان عطار اگر از جهان برآيد ز غم تو جان عطار اگر از جهان برآيد
چو رخت به پرده اندر تتق قمر نبينى گه اگر بسى بجويى چو منى دگر نبينى چه نكوييت فزايد كه بد آيد از تو بر من چه بود اگر به هر دم به دم از بتر نبينى ز تف دلم به عالم پس از آن ار نبينى چه نكوييت فزايد كه بد آيد از تو بر من
تو ز بخت و دولت خود پس از آن نظر نبينى تو ز بخت و دولت خود پس از آن نظر نبينى