دل خون شد از توام خبر نيست گفتم كه دلم به غمزه بردى كفر است قلاوز ره عشق زر مي خواهى كه دل دهى باز مي نتوانم سر از تو پيچيد كفر است قلاوز ره عشق در گلبن آفرينش امروز پر پرتو روى توست عالم كفر است قلاوز ره عشق دين آوردم كه نور دين را كفر آوردم كه كافرى را كفر است قلاوز ره عشق كفر است قلاوز ره عشق جز كافرى و سياه رويى كفر است قلاوز ره عشق
خاکش بر سر که همچو عطار خاکش بر سر که همچو عطار
هر روز مرا دلى دگر نيست گفتا كه مرا ازين خبر نيست كفر است قلاوز ره عشق جان هست مرا وليك زر نيست گر هست سر منت وگر نيست كفر است قلاوز ره عشق از روى تو گل شكفته تر نيست ليكن چكنم مرا نظر نيست كفر است قلاوز ره عشق بى روى تو ذره اى ار نيست از حلقه ى زلف تو گذر نيست كفر است قلاوز ره عشق در عشق تو كفر مختصر نيست در عالم عشق معتبر نيست كفر است قلاوز ره عشق
در کوى تو همچو خاک در نيست در کوى تو همچو خاک در نيست