ويژگى ها:
1. صحابى خاص على(عليه السلام)امام صادق(عليه السلام) فرمود:
«هيچ يك از همراهان على(عليه السلام) حق آن حضرت را نشناختند، مگر صعصعه و يارانش.»(199)
2. خطيب
دانشمندان تاريخ و رجال، وى را به فصاحت و بلاغت و استادى در فنّ سخن ستوده اند و به او عنوان «خطيب» داده اند. على(عليه السلام) نيز در نهج البلاغه در مورد او مى فرمايد:
«هَذَا الْخَطِيبُ الشَّحْشَحُ...»;(200) «اين خطيب ماهر و توانا...»
ابن ابى الحديد مى گويد:
اين عبارت را على(عليه السلام) در مورد صعصعة بن صوحان فرموده است و همين افتخار براى او بس كه على(عليه السلام) او را به مهارت در سخن و فصاحت در لسان بستايد.»(201)
شعبى (از فقيهان و شاعران بزرگ قرن اول) مى گويد: «من فن خطابه و سخنرانى را ازصعصعة بن صوحان آموختم.»(202) وجاحظ، دانشمندلغت ونحو (متوفّاى255) مى گويد:
«صعصعه از فصيح ترين مردم بود.»(203)
جالب آنكه «عبدالملك بن مروان» كه با على(عليه السلام) و اصحابش خصومت داشته، در باره صعصعه مى گفت: «إِنَّهُ أَحْضَرُ النّاسِ جَواباً»; «او حاضر جواب ترين مردم بود.»(204)
او قبل از آغاز نبرد نهروان، سفير على(عليه السلام) بود و حضرت براى سخن گفتن با كوردلان خوارج، صعصعه را به سوى ايشان فرستاد.
4. شجاعت
مقاومت وى در برابر انحراف هاى بعضى از مدّعيان خلافت; از جمله معاويه، حضور در سه جنگ بزرگ (جمل، صفين و نهروان) كه گاه سمت فرماندهى را بر عهده داشت، گوياى شجاعت او است.
5. مورد اعتماد
على(عليه السلام) چاهها، قنوات واموال زيادى براى محرومين وقف كرد. هنگامى كه وقفنامه مى نوشت، عده اى را شاهد مى گرفت و صعصعة بن صوحان از جمله آن شاهدان بود.(205)
6. آشنايى با معارف اهل بيت(عليهم السلام)روزى على(عليه السلام) در مورد خروج دجّال و اوصاف او سخنانى گفت و در ضمن آن فرمود: «قاتل دجّال همان است كه عيسى(عليه السلام) پشت سرش نماز مى گزارد.»يكى از حاضران به نام «نَزّال بن سبره» به صعصعه گفت: «مقصود از اين فرد كيست؟ صعصعه پاسخ داد: كسى كه عيسى(عليه السلام) به او اقتدا مى كند، دوازدهمين فرزند از عترت پيامبر(صلى الله عليه وآله) است و نهمين فرزند از فرزندان حسين(عليه السلام) و او خورشيدى است كه از مغرب اين جهان، از ميان ركن و مقام طلوع خواهد كرد و زمين را از وجود ظالمان پاك و عدالت را آنچنان حاكم خواهد كرد كه هيچ كس بر ديگرى ظلم نكند.»(206)
7. تبعيد
او در مقابل انحراف از سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله) و بى عدالتى ها آرام نمى گرفت; از اين رو، حاكمانى كه سخنانش را تاب نمى آوردند، راهى جز تبعيد او نداشتند. صعصعه دوبار تبعيد شد; نخستين بار توسط عثمان از كوفه به شام(207) و دومين مرتبه به دستور معاويه از كوفه به بحرين.(208)
علاّمه امينى ماجراى تبعيد و محل آن را بدين گونه نوشته است:
«پس از آنكه عثمان، وليدبن عقبه را از فرماندارى كوفه عزل كرد و سعيدبن عاص را برآن سرزمين حاكم قرار داد، به وى دستور داد تا با مردم كوفه مدارا كند. از اين جهت، سعيد با بزرگان و قاريان اين شهر جلساتى ترتيب داد و حاضران در اين مجالس افرادى همچون: مالك اشتر، زيدبن صوحان، صعصعة بن صوحان و... بودند; اما در يكى از اين گفتگوها بر سر مسأله اى اختلاف درگرفت و همه به سعيد اعتراض كردند. سعيدبن عاص اين ماجرا را به عثمان گزارش كرد و نوشت:
با وجود مالك اشتر و دوستانش كه اساتيدمعروف قرآن و مشتى ابله! هستند، من در كوفه از عهده كوچكترين كارى برنمى آيم. عثمان در جواب دستور داد: آنان را به شام تبعيد كن! پس از استقرار آنها در شام، خبر به معاويه رسيد كه عده اى از اهل دمشق با مالك اشتر و دوستانش مى نشينند و به گفتگو مى پردازند.
معاويه نامه اى به عثمان نوشت كه: گروهى را نزد من فرستاده اى كه شهر خود را دچار آشوب كرده اند و اكنون از آن مى ترسم كه مردم تحت اطاعت مرا به نافرمانى وادارند. عثمان دستور داد، كه آنان را به حمص (يكى از شهرهاى نزديك دمشق) تبعيد كند. پس از مدتى دستور داد آنان را به كوفه بازگرداند; اما مدتى نگذشت كه عثمان براى مرتبه دوم آنان را به حمص تبعيد كرد.»(209)
8. رهبرى قوم
در باره صعصعه نوشته اند: «وَ كانَ سَيِّداً مِنْ ساداتِ قَوْمِهِ»; «او يكى ازبزرگان قوم خود بود.»با پيامبر(صلى الله عليه وآله)ابن عبدالبرّ و ابن اثير (دو تاريخ نگار معروف) مى نويسند: «او در زمان پيامبر(صلى الله عليه وآله)مسلمان بود، ولى آن حضرت را نديد; زيرا در آن زمان خردسال بود.»(210)
ديدگاه متقابل
اصبغ بن نباته مى گويد:
«صعصعة بن صوحان مريض شد. به همراهى على(عليه السلام) براى عيادت وى به منزلش رفتيم. او كه در بستر بيمارى افتاده بود، با ديدن حضرت، بسيار خوشحال شد. على(عليه السلام) به او محبّت فراوان كرد اما هنگام خدا حافظى، فرمود: اى صعصعه، اين ديدار تكليف من بود; مبادا آن را موجب فخر و مباهات بر ديگران قرار دهى! صعصعه پاسخ داد: نه، يا اميرالمؤمنين، بلكه آن را اجر و ذخيره آخرت مى دانم. على(عليه السلام) فرمود:
به خدا قسم من تو را كم هزينه (براى نظام اسلام) اما پرتلاش مى بينم. صعصعه پاسخ داد: به خدا قسم شما در نظر من بسيار آگاه به خداوند هستى و او در نظر شما بزرگ است. شما نيز نزد پروردگارت جايگاهى بلند دارى و اهل حكمت و نسبت به مؤمنان مهربان و رحيم هستى.»(211)
امام على بن موسى الرض(عليهما السلام) نيز در ملاقاتى كه با احمدبن محمدبن ابى نصر بزنطى، داشتند، از صعصعه تجليل زياد كرد و به همين داستان اشاره فرمود.(212)
جنگ هاى پياپى
* در جنگ جمل، بعد از آنكه زيد و سيحان (دوبرادر صعصعه) به شهادت رسيدند، صعصعه خود پرچم لشگر را به دست گرفت و در جنگ صفين، بعد از آنكه معاويه جلوى جريان آب را بست، على(عليه السلام) صعصعه را براى گفتگو نزد معاويه فرستاد و فرمود:
«به او بگو: ما مسير خود را طى مى كنيم و دوست نداريم قبل از آنكه حجت را تمام كنيم، آغازگر جنگ باشيم; پس از اطراف آب كنار رويد تا ببينيم سرنوشت ما و شما به كجا مى انجامد، در غير اين صورت، جناح پيروز، آشامنده آب خواهد بود.»
صعصعه اين پيام را به معاويه رسانيد. معاويه رو به همراهان خود كرد و از آنها نظر خواست. چند تن از يارانش چون: وليد بن عقبه و عبدالله بن سعد (برادر رضاعى عثمان) گفتند:
«اينان عثمان را تشنه كشتند، اكنون بايد تشنه به قتل برسند. آنگاه بحث سختى ميان معاويه و طرفدارانش از يك سو و صعصعه از سوى ديگر درگرفت.»(213)
* در جنگ نهروان نيز اميرمؤمنان(عليه السلام) صعصعه را براى گفتگو باخوارج فرستاد. آنها به صعصعه گفتند: اگر على موضع مارا مى داشت، آياتو بااو همراه بودى؟ پاسخ داد: آرى. گفتند: برگرد; زيرا تو بى دين و مقلّد هستى. صعصعه در پاسخ گفت:
«واى بر شما! آيا پيروى نكنم از كسى كه خدا دستور اطاعت از او را داده است؟! آيا رسول خد(صلى الله عليه وآله) وقتى جنگ شدّت مى گرفت، على(عليه السلام) را براى فرونشاندن آتش نبرد نمى فرستاد؟! كجا مى رويد و از چه كسى روى برمى گردانيد؟! «عَنِ الْقَمَرِ الْباهِر؟ وَالسِّراج الزّاهِر؟ وَ صِراط اللهِ الْمُسْتَقِيم؟»; «از ماه درخشان و چراغ روشن و راه مستقيم خداوند رو مى گردانيد؟! خدا شما را نابود كند! عقل هاى شما فاسد شده است. آيا اميرمؤمنان و وصىّ رسول خد(صلى الله عليه وآله) را هدف گرفته ايد؟! هواى نفس شما را در ضرر آشكارى فرو برده و شيطان شما را از حق دور كرده است.»
در اين هنگام «عبدالله بن وهب الراسبى» (يكى از خوارج) جواب داد:
«اى پسر صوحان! سخن بسيار گفتى، به مولاى خود بگو: ما به حكم خدا با وى نبرد خواهيم كرد.»
صعصعه پاسخ داد: «گويا مى بينم به زودى در خون خود غوطهور خواهى شد و مرغان هو انتظار فرود آمدن بر جسد تو را مى كشند و در اين هنگام كسى به فرياد شما نخواهد رسيد.»راسبى گفت: «به مولايت بگو: ما از او دست بر نمى داريم; مگر آنكه اقرار به كفر خود كند، ي از گناهش توبه نمايد كه خداوند توبه پذير است.»وقتى صعصعه ماجرا را به على(عليه السلام) گزارش كرد، حضرت فرمود:
«اى پسر صوحان! اخبار اين گروه قبلاً به من رسيده است. نه دروغ مى گويم و نه دروغ براى من نقل شده است. آنان روز سختى در پيش دارند. آنگاه سرِمبارك و دستهايش را به آسمان بلند كرد و سه مرتبه فرمود: پروردگارا! شاهد باش...»(214)
عيادت على(عليه السلام)پس از ضربت شمشير ابن ملجم كه على(عليه السلام) در بستر بيمارى افتاد، صعصعة بن صوحان به عيادت حضرت آمد; اما به علت وخامت حال ايشان، كسى اجازه ملاقات نداشت. از اين جهت، صعصعه گفت: «از طرف من به على(عليه السلام) بگوييد: رحمت خداوند برتوباد اى اميرمؤمنان! در حال حيات و بعد از آن; چرا كه خدا در نزد تو بزرگ و آگاهى تو نسبت به او زياد است.»لحظه اى بعد پاسخ حضرت را برايش باز گفتند كه:
«خدا تو را رحمت كند كه كم هزينه و پرفايده هستى.»(215)
تشييع على(عليه السلام)صعصعة بن صوحان از جمله كسانى بود كه در نيمه هاى شب، در تشييع پنهانى جنازه مطهّر اميرمؤمنان على(عليه السلام) شركت كرد. وقتى حضرت را دفن كردند، نزديك قبر آمد. يك دست بر قلب خود گذاشت و با دست ديگر مشتى از خاك قبر برداشت و بر سرش ريخت و گفت:
«پدر و مادرم فداى تو يا اميرمؤمنان! گوارا باد بر تو كه پاكيزه به دنيا آمدى. شكيبايى ات زياد و جهادت بزرگ بود. تجارت سودمند انجام دادى و به پيشگاه خالق خود قدم گذاشتى و خداوند با بشارتهايش تو را گرامى داشت و در جوار پيامبر(صلى الله عليه وآله) جاى گرفتى و از جام هاى بهشتى، به دست آن حضرت، سيراب شدى. از خدا مى خواهم به ما توفيق دهد كه راه تو را ادامه دهيم و به ما دوست داشتن دوستانت و دشمن شمردن دشمنانت را عنايت كند و ما را در زمره اولياى تو قرار دهد.
به مقامى رسيدى كه هيچ كس به آن نمى رسد; زيرا در راه خدا جهاد و قيام كردى تا اينكه سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله) زنده شد و فتنه ها خاموش گرديد.
بهترين درودهاى من برتو باد كه مؤمنان به وسيله تو پيروز شدند و نشانه هاى راه هدايت به وسيله تو روشن بود.
اول كسى كه با ايثار جان و مال نداى پيامبر(صلى الله عليه وآله) را اجابت كرد، تو بودى. با ذو الفقارت در مواقع ترس از او حمايت كردى.
خداوند دژهاى ستمكاران و كافران و مشركان را به وسيله تو درهم شكست. تو اهل گمراهى را نابود ساختى. گوارا باد بر تو كه علم و يقين و جهادت از همگان بيشتر بود.
به خدا قسم، زندگى تو كليد هرخوبى و بسته شدن همه بدى ها بود; ولى امروز دَرِ شرها باز و راه خيرها بسته شد.
اگر مردم سخنان تو را مى پذيرفتند، نعمتهاى خداوند از همه جا بر آنان سرازير مى گرديد، ولى آنان دنيا را بر آخرت ترجيح دادند.»
بعد از اين سخنان، صعصعه و همراهانش به شدّت گريستند و به امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) و ساير فرزندان على(عليه السلام) تسليت گفتند.(216)