اندرز به حاكمان - ره توشه عتبات عالیات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ره توشه عتبات عالیات - نسخه متنی

ج‍م‍ع‍ی‌ از ن‍وی‍س‍ن‍دگ‍ان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


اندرز به حاكمان


* ابن عبدالبرّ (متوفاى 463) مى گويد:



«زمانى ابوموسى اشعرى يك ميليون درهم از بيت المال براى عمر فرستاد تا ميان مسلمانان قسمت كند. او اين مال را تقسيم كرد; ولى مقدارى از آن زياد آمد. مسلمانان در مورد مصرف آن اختلاف كردند. عمر به ميان مردم آمد و اعلام كرد: اى مردم! اين مقدار از بيت المال را در چه موردى مصرف كنيم؟

صعصعه كه در آن زمان جوانى نورس بود، ايستاد و گفت: مشورت با مردم در جايى است كه حكمى از طرف قرآن وارد نشده باشد و اما آنچه قرآن بدان دستور داده، بايد در همان مورد مصرف كرد.

عمر گفت: راست گفتى. تو از من هستى و من از تو هستم. و سپس مقدار اضافه را نيز ميان مسلمانان تقسيم كرد.»(217)

در روزگار عثمان نيز زمانى كه وى بر منبر بود، صعصعه خطاب به او ابراز داشت:

«اى عثمان، خود منحرف شدى و امّت تو نيز منحرف شدند. عدالت پيشه كن تا امت تو نيز به عدالت رفتار كنند.»(218)

ماجراى ديگرى از برخورد صعصعه با عثمان را شيخ طوسى اين گونه نقل كرده است:

«صعصعه گفت: با چندتن از مردم مصر، نزد عثمان رفتيم. او گفت: مردى را پيش فرستيد تا با من سخن گويد. مصريان مرا مقدّم كردند. عثمان كه از كمى سنّ من تعجّب كرده بود، گفت:

- اين؟!

در جواب عثمان گفتم:

- اگر ملاك دانش، سنّ آدمى بود، نه تو سهمى در آن داشتى و نه من; بلكه علم به فراگيرى است.

- (آنچه از قرآن مى دانى) بازگوى.

ـ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، «آنانكه وقتى قدرت در اختيارشان بگذاريم، نماز، زكات، امر به معروف و نهى از منكر را زنده مى كنند و پايان امور به دست خداوند است.»(219)

ـ اين آيه در مورد ما نازل شده است.

- پس امر به معروف و نهى از منكر كن.

ـ اين سخنان را رها كن و آنچه مى دانى بگو.

ـ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، «كسانى كه از خانه هاى خود بدون هيچ گناهى اخراج شدند و تنها خداوند را پروردگار خود مى دانستند.»(220)

ـ اين آيه نيز در مورد ما نازل شده است.

ـ پس آنچه از خداوند گرفته اى ميان همه مسلمانان تقسيم كن.

ـ اى مردم، مطيع حاكمان خود و همراه جامعه باشيد و به سخنان اين مرد كه از خدا بى اطلاع است، گوش ندهيد.

ـ تو مى خواهى روز قيامت بگوييم: خدايا! ما از بزرگان خود اطاعت كرديم و آنان ما را گمراه كردند؟!(221) پروردگار ما و پروردگار پدران ما در كمين ظالمان است.»

عثمان در حالى كه از پاسخ هاى من بسيار به خشم آمده بود، دستور برگشتن ما را صادر كرد و درها را به روى ما بست.(222)

رو در روى معاويه


مسجد كوفه

بعد از صلح امام حسن(عليه السلام) ، معاويه وارد كوفه شد. در آن روز گروهى از اصحاب على(عليه السلام) نيز در كوفه حضور داشتند و امام حسن(عليه السلام) براى بعضى از آنها در فهرستى كه نام و نام پدرانشان مشخص شده بود، از معاويه امان گرفت. از جمله اين افراد، صعصعة بن صوحان بود. اين افراد على رغم ميل باطنى خود، مى بايست نزد معاويه رفته، به عنوان خليفه مسلمين به او سلام مى كردند. وقتى صعصعه بر معاويه وارد شد، معاويه گفت: «چقدر خشمگين هستم كه تو در امان من باشى.» صعصعه پاسخ داد:

«به خدا قسم، من نيز از اينكه تو را به عنوان حاكم بر مسلمانان پذيرا باشم، بسيار ناراضى ام.»

و سپس به همين عنوان بر او سلام كرد. معاويه گفت: «اگر در به رسميّت شناختن من راستگو هستى، به منبر برو و على را لعن كن!»

صعصعه كه از سويى متعهد به صلح نامه امام خود بود و از سوى ديگر از على(عليه السلام)دست بردار نبود، بر منبر رفت و پس از حمد و ثناى خداوند گفت:

«ايّها الناس! از نزد كسى مى آيم كه شرارتش را مقدم داشته و خيرش را مؤخّر كرده است و به من فرمان داده است كه على(عليه السلام) را لعنت كنم. فالعنوه لعنه الله; پس او را لعنت كنيد، خداوند نيز او را لعنت كند.»

حاضران در مسجد با صداى بلند آمين گفتند. معاويه گفت:

«نه به خدا قسم! مقصود تو كسى جز من نيست. بايد دوباره او را با نام مشخص كنى.»

صعصعه بار ديگر به منبر آمد و به گونه اى سخن گفت كه هركس آن را جورى معنى مى كرد. معاويه كه از وى نا اميد شده بود، دستور داد صعصعه را بيرون كردند.(223)

مسجد صعصعه


مسجد صعصعة بن صوحان يكى از مساجد مهم كوفه است. محدّث بزرگ، شيخ عباس قمى(رحمه الله) مى نويسد:

«مسجد صعصعه از مساجد شريف كوفه است و جماعتى امام زمان(عليه السلام) را درماه رجب در آن مسجد مبارك مشاهده كرده اند.»(224)

... محمدبن ابى داود رواسى مى گويد:

«درماه رجب، بامحمدبن جعفردهّان به طرف مسجد سهله خارج شديم. وى گفت: بيا با هم در مسجد صعصعه نماز بگزاريم; چرا كه آن، مسجدى مبارك است و اميرالمؤمنين(عليه السلام) در آن نماز گزارده است. وارد مسجد شديم، در حال نماز، مردى را ديديم كه از ناقه خود پياده شد و آن را بست و داخل مسجد شده، نمازى طولانى به جاى آورد. سپس دو دستش را بلند كرد و گفت: «اَللَّهُمَّ يَا ذَا الْمِنَنِ السَّابِغَةِ...» و پس از پايان دعا، سوار بر مركب خود شد. جعفر دهّان به من گفت: ببينيم او كيست؟ به طرف او رفتيم وگفتيم: تورا به خداقسم مى دهيم، بگو كيستى؟ فرمود: شما چه گمان مى كنيد؟ گفتيم: گمان داريم خضر(عليه السلام) باشى. گفت: من كسى هستم كه خضر محتاج ديدن روى اوست. من امام زمان شما هستم.»(225)

سيدبن طاووس و شهيد اوّل و ديگران، اعمال مخصوص اين مسجد را در كتابهاى خود متذكّر شده اند.

جايگاه روايى

حديث شناسان صعصعه را به «قليل الحديث» توصيف كرده اند; ولى از اينكه رجالى كبير، نجاشى او را در كتاب خود نام مى برد، معلوم مى شود وى كتاب حديثداشته; چرا كه مبناى كتاب رجالىِ نجاشى، برگردآورى شيعيانِ صاحب كتاب است.

بنابر گواهى ابن حجر عسقلانى (م 852)، كسانى كه صعصعه از آنها حديث نقل كرده، عبارتند از: على(عليه السلام) ، ابن عباس و عثمان و افرادى چون: ابو اسحاق سبيعى، ابن بريده، شعبى، مالك بن عُمير و منهال بن عمر از صعصعه روايت كرده اند.(226)

در كتب اربعه، تنها در دو مورد از صعصعة بن صوحان نام برده شده است.(227) و در بحارالأنوار سى و چهار مورد به عنوان سند يا روايت به وى اشاره شده است.

ميوه بهشتى


صعصعه مى گويد: شبى نزد على(عليه السلام) رفتم، حضرت را ديدم كه نيمى از انار در دست دارد، مقدارى از آن را به من داد و فرمود: انار را با پيه آن بخور; چرا كه زردىِ بن دندان و بوى بد دهان را از بين مى برد و خون را پاك مى كند.(228)

لازم به يادآورى است كه نجاشى، صعصعه را راوى «عهدنامه مالك اشتر» نيز مى داند.

غروب

تاريخ نگاران، رحلت صعصعة بن صوحان را حدود سال 60هـ . ق. در كوفه (درايّام خلافت معاويه) نگاشته اند.(229) بنابراين، با توجه به اينكه او در زمان پيامبر(صلى الله عليه وآله) خرد سال بود، مى توان سن وى را در زمان فوت، حدود 60 سال يا بيشتر دانست.

فرزندان


از فرزندان صعصعه، تنها دو نفر را مى شناسيم; صوحان و محمد و فرزند محمد به نام عمرو (نوه پسرى صعصعه). هر سه نفر (صوحان، محمد و عمروبن محمد) از افراد ناشناخته رجال هستند.

صوحان بن صعصعة بن صوحان

بعد از واقعه جانگداز كربلا، كه امام سجاد(عليه السلام) در اجتماع مردم شهر مدينه با چشمانى اشكبار، اخبار جانسوز كربلا را بيان مى كرد، صوحان بن صعصعه در ميان حاضران بود و از اينكه به واسطه بيمارى و دردى كه در دو پايش وجود داشت، نتوانسته بود در كربلا حضور يابد و مولايش حسين(عليه السلام) را يارى كند، عذرخواهى كرد. امام سجاد(عليه السلام) عذرش را پذيرفته، از وى تشكر كرد و براى او و پدرش دعا كرد.(230)






/ 79