نفوذ بر دژها
عامل مهم ديگرى كه در موفقيت نايب سوم، نقش بسزايى داشت، نفوذ اين شخصيت بزرگ، توسط خاندان شيعى آل فرات و آل نوبخت به مراكز مهم فرهنگى،
[
1. بحارالأنوار، ج51 ، ص336 ; كمال الدين، ج2، ص5032. اثبات الهداة، ج3، ص690 ; بحارالأنوار، ج51 ، ص336
]
سياسى و ا قتصادى دستگاه عباسيان بود. اين نفوذ از زمان خليفه دوم عباسى (158 ـ 137هـ .ق.) با ورود نوبخت جدّ اعلاى اين خاندان به دربار آغاز شد و تا زمان خلافت مقتدر (320 ـ 295) و بعد از آن، حدود بيش از دو قرن ادامه يافت. وقتى ابوالفضل جعفربن معتضد، معروف به «المقتدر بالله» در سال 295هـ .ق. در سيزده سالگى به خلافت رسيد، به خاطر ضعف شخصيت و عدم مديريت و لياقت او، امور جارى كشور به دست وزيران اداره مى شد. در طول 25 سال حكومت او، تعداد ده نفر به عنوان وزير انتخاب شدند كه اسامى و مدت وزارت هر كدام به ترتيب تاريخ به شرح زير است:
1. ابو الحسن على بن فرات، (نوبت اول) سه سال (299 ـ 296)
2. محمد بن عبيدالله بن خاقان، دو سال (301 ـ 299)
3. على بن عيسى بن داوود بن جرّاح، چهار سال (304 ـ 301)
4. ابو الحسن على بن فرات، (نوبت دوم)، دو سال، (306 ـ 304)
5. حامد بن عباس، پنج سال (311 ـ 306)
6. ابو الحسن على بن فرات (نوبت سوم) يك سال، (312 ـ 311)
7. ابوالقاسم عبدالله بن محمد بن خاقان، يك سال، (313 ـ 312)
8. ابو العباس احمد بن عبيدالله الخصيب، يك سال، (314 ـ 313)
9. على بن عيسى بن داود بن حراج (دومين مرحله) 2 سال، (316 ـ 314)
10 . ابو على محمد بن مقله، دو سال، (318 ـ 316)
11. سليمان بن حسن بن مخلد، يك سال، (319 ـ 318)
12. حسين بن قاسم بن وهب، يك سال، (320 ـ 319)
13. ابوالفتح فضل بن جعفر بن فرات، شش ماه، (320).(1)
نخستين سالِ نيابتِ حسين بن روح، مصادف با يازدهمين سال حكومت مقتدر عباسى بود و اين در حالى بود كه ابو الحسن على بن فرات براى دومين بار به وزارت او
[
1. نكـ : عصر الخليفه المقتدر بالله، حمدان عبد المجيد كبيسى، فصل 3 و معجم الانساب و الاسرات، زامباور، ص7 و دستور الوزراء، خوند مير، صص81 ـ 76
]
انتخاب شده بود. آل فرات همانند خاندان نوبختى، شيعه مذهب بودند و در عصر مقتدر، در سه مرحله به وزارت دست يافتند و در مجموع حدود شش سال عهده دار وزارت دستگاه عباسيان شدند و اين فرصت خوبى براى نايب سوم شد و او توانست در اين برهه بسيار حساس، دستگاه نيابت و سفارت را به نحو احسن اداره كند و شيعيان را در بسيارى از تنگناهاى سرنوشت ساز عبور دهد. اين موضوع از نظر تاريخى، بقدرى آشكار و واضح است كه حتى آنهايى هم كه اخيراً به دنبال تحقق انگيزه هاى خود، اقدام به تحريف شخصيتها و اسطوره سازى مى كنند، نتوانستند از اين حقيقت تاريخى بگذارند و چنين نوشتند:
«خاندان نوبختى و آل فرات، در حالى كه از بنياد با خلافت عباسيان مخالف بودند، با برنامه ريزى و مديريت لازم، آنچنان خليفه را زير نفوذ فكرى خود درآوردند كه وى حتى از بر حق بودن خود نيز به شك افتاد و در اين نفوذ، حسين بن روح نوبختى و على بن فرات (وزير مقتدر) نقش بيشتر و تعيين كننده اى را به عهده داشتند.»(1)
در زندان خليفه
با همه تدابيرى كه حسين بن روح در جهت سر و سامان دادن به وضع آشفته شيعيان به كار مى گرفت و در اين خصوص به موفّقيتهايى هم دست يافت، اما خود نتوانست از حقد و كينه خليفه عباسى و اطرافيانش در امان بماند و آنها نيز هرگز حاضر نمى شدند در مقابل چشمان خويش، شاهد قدرتمند شدن و سر و سامان يافتن شيعيان باشند، از اين رو، به بهانه هاى واهى; از جمله به بهانه همكارى او در آشوبهاى گروه «قرامطه» نايب سوم را دستگير كردند. حسين بن روح از سال 312 تا 317 به مدت 5 سال در كنج زندانهاى تاريك مقتدر بسر برد و شيعيانِ تازه جان گرفته در ظاهر را پريشان حال گذاشت. اما او در طول مدت اسارت، لحظه اى از سرنوشت شيعيان غفلت نورزيد و در
[
1. قدس زندگى منصور حلاج، لوئى ماسين يون، ترجمه روان فرهادى، ص54
]
غياب خود، يكى از دست اندركاران دستگاه نيابت به نام ابو جعفر محمدبن على شلمغانى را به جاى خود نشاند و به وسيله پيك و نامه با كارگزاران سفارت تماس برقرار مى كرد و همچنان رهبرى شيعيان را به نحو مطلوب ادامه داد. او در سال 317 در زمان وزارت «ابوعلى محمدبن مقله» از زندان آزاد شد و دوباره در ميان انبوه شيعيان و با عزّت و عظمت به ايفاى نقش پرداخت; زيرا در اين ايام تنى چند از شخصيتهاى برجسته شيعه; مانند ابويعقوب اسحاق بن اسماعيل، ابوحسين على بن عباس، ابو عبدالله حسين بن على نوبختى و... در بخش هاى كليدى عباسيان به عنوان: مشاور، كاتب و... حضور داشتند و ديگر كسى نمى توانست مانع و مزاحم فعاليتهاى او شود.(1)
وكلا و دستياران
از برخى كتب رجالى و تاريخى معتبر استفاده مى شود كه تعدادى از شخصيتهاى سرشناس شيعه در مناطق مختلف به عنوان: وكيل، كارگزار و سفيرِ نايب سوم، با دستگاه نيابت همكارى مى كردند كه اسامى و محل فعاليت برخى از آنان بدين شرح است:
1. ابوسهل بن اسماعيل على نوبختى، فقيه و متكلم بزرگ در شهرهاى بغداد و اهواز.
2. على بن بابويه پدر شيخ صدوق، در شهر قم.
3. محمد بن فضل موصلى، در شهر موصل.(2)
4. ابو عبدالله حسن بن على وجناء نصيبى
5. ابو على محمد بن همام اسكافى، در بغداد.(3)
6. قاسم بن علاء، در منطقه ارّان (جمهورى آذربايجان فعلى)(4)
[
1 . خاندان نوبختى، صص 193، 200 و 2192. كتاب الغيبه، ص3153. بحارالأنوار، ج51 ، ص323، 355 و 3764. كتاب الغيبه، ص310
]
7. ابو جعفر محمد بن على شلمغانى، در بغداد. وى بعداً دچار لغزش و انحراف شد و از اين سمت بركنار گرديد.(1)
رحلت و بارگاه
اين شخصيت بزرگ تاريخ تشيع پس از يك عمر رهبرى و هدايت مردم، در حالى كه اغلب امور مربوط به دستگاه نيابت و غيبت صغرى با سربلندى و پيروزى به انجام رسيده بود، آماده كوچ از اين دنياى فانى شد، اما از آنجاكه هنوز سه سال از دوران غيبت صغرى باقى مانده بود، ضرورت داشت براى ادامه رياست و تكميل اين دوره سرنوشت ساز، يك فقيه و شخصيت توانمند ديگر به جاى او منصوب شود. از اين رو، حسين بن روح چند روز قبل از رحلت، به دستور امام عصر(عج)، مسؤوليت دستگاه نيابت را به نايب چهارم، على بن محمد سَمرى سپرد و در شب چهارشنبه، هيجدهم شعبان 326 ق. چشم از جهان فرو بست.(2)
شيعيان عاشق پس از تجليل و تكريم و احترام كامل، پيكر مطهّر نايب سوم را در شهر بغداد تشييع كردند و در محله نوبختيه، جنب راست ضلع شرقى بازار «عطاران» او را به خاك سپردند.(3) محدث توانا، مرحوم شيخ عباس قمى(رحمه الله)كه از اين مزار غريب ديدن كرده است، با دلى پر خون و با آهى آتشين مى نويسد:
«اين مزار در يك خانه شخصى واقع شده است. اگر كسى بخواهد وارد آن شود. اول بايد از صاحب خانه اجازه بگيرد.»
اين عالم بزرگ آنگاه ادامه مى دهد:
«هنوز اهل خيرى يافت نشده است تا اين خانه را بخرد و صحن مناسبى،همراه با چند ايوان، حوض در اطراف آن بنا كند; زيرا اين كار علاوه بر
[
1. نكـ : شيخ عباس قمى، تتمّة المنتهى، ص294 و كتاب الغيبه، ص406 و خاندان نوبختى، ص2242. كتاب الاوراق، صولى، ص104 ; بحارالأنوار، ج51 ، ص3583. محمد مهدى موسوى، احسن الوديعه، ج2، ص232
]
تعظيم صاحب بزرگوار آن، محلّ اجتماع و پناهگاه شيعيان در شهر بغدادخواهد شد.»(1)
امروزه بقعه حسين بن روح در محله «رصّافه» در شرق بغداد و در منطقه مركزى و در ميان بازار قرار دارد و به مقام حسين بن روح مشهور است.
[
1 . تتمّة المنتهى، ص303
]