فصل اوّل
در محضر امام على(عليه السلام)
زندگى اميرالمومنين، على(عليه السلام) نه تنها براى شيعيان و مسلمانان جهان، بلكه همه انسان ها در خور تأمل و شايان الهام گيرى است; چرا كه ابعاد وجودىِ آن بزرگوار، همه بشر; اعم از دوست و دشمن را، شيفته و مجذوب خود كرده است.
طلوع
تولّد على(عليه السلام) در روز جمعه، 13 رجب سال 30 عام الفيل، در شهر مكّه و در خانه خدا، اتّفاق افتاد. اين واقعه (تولّد على در كعبه) حادثه منحصر به فردى است كه در طول تاريخ براى هيچكس رخ نداده و نخواهد داد و پيوسته دستمايه شعر و نثر ادب پارسى و عربى قرار گرفته و مى گيرد.(92)
پدر آن حضرت، ابوطالب، عموى پيامبر(صلى الله عليه وآله) است كه به مانند اجداد خويش، شخصى با ايمان و درست كردار بود و در راه دفاع از پيامبر(صلى الله عليه وآله) دست به شمشير برد و جانفشانى ها كرد و سه سال در شعب ابى طالب در محاصره دشمنان اسلام قرار گرفت.
ايشان هيچگاه بتى را نپرستيد، گرچه مانند اصحاب كهف در دوران عمر، ايمان خود را پنهان مى داشت و از تاكتيك تقيه استفاده مى كرد.(93)
مادر اميرالمؤمنين(عليه السلام) ، فاطمه بنت اسد (فرزند هاشم بن عبد مناف) از طايفه قريش و دودمان بنى هاشم است. او نخستين زن (و يازدهمين مسلمان) پس از خديجه بود كه به پيامبر(صلى الله عليه وآله) ، ايمان آورد و به خاطر محبتهايى كه در دوران كودكى به رسول خد(صلى الله عليه وآله)كرده بود، به شدّت مورد علاقه و دعاى آن حضرت قرار داشت. هنگام مرگش وصيّت خود را به پيامبر(صلى الله عليه وآله) كرد و بعد از مرگ وى، آن حضرت در مراسم تشييع و كفن و دفن او حضور يافت، تابوتش را بر دوش گرفت و پيراهن خود را بيرون آورده، دستور داد با آن كفنش كنند.(94)
فضائل
كسى را ياراى آن نيست كه مناقب على(عليه السلام) را بشمارد، ليكن به قدر گنجايش اين مقال، قطره اى از آن را ذكر مى كنيم:
1. تولّد در كعبه
يزيد بن قعنب مى گويد:
من و جمعى كنار كعبه نشسته بوديم كه ديديم فاطمه بنت اسد وارد مسجدالحرام شد، در حالى كه حامله بود، آمد و كنار كعبه ايستاد و دست به دعا برداشت: پرودگارا! من به تو و فرستادگانت ايمان دارم. به حق بنيان گذار كعبه (ابراهيم(عليه السلام)) زايمان را بر من آسان گردان! ناگهان ديدم ديوار پشت كعبه شكافت و فاطمه داخل بيت الله شد، آنگاه ديوار به هم پيوست. ما تصميم گرفتيم در را باز كنيم ولى نتوانستيم، فهميديم امرى غيبى در كار است و اين مسأله از جانب خداوند است. اين خبر به سرعت در شهر مكه پيچيد و فاطمه بنت اسد تا سه روز در داخل كعبه بود و بعد از سه روز، در حالى كه نوزادش (على(عليه السلام)) را در آغوش داشت، از همان مكان از كعبه بيرون آمد و به مردم گفت: خداوند مرا بر زنان ديگر برترى داد... .»(95)
يكى از شاعران در باره تولّد على(عليه السلام) در كعبه، اينگونه سروده است:
روزى كه على به كعبه آمد به وجود *** از بهر على خدا در از كعبه گشود
در بسته بداد خانه خود به على *** حقا كه على است خانه زاد معبود(96)
2. نامگذارى
طبق احاديث فراوانى كه از شيعه و سنى نقل شده، نام گذارى «على» براى آن حضرت، به طور مستقيم توسط خداوند انجام پذيرفت، گر چه در كتب آسمانى پيشين، به نام هاى خاص ديگرى شهرت داشته است. فاطمه بنت اسد مى گويد:
پس از ولادت على، چون خواستم از خانه كعبه بيرون آيم، هاتفى ندا كرد:
«يا فاطمةُ، سمّيهِ عليّاً فهو علىّ، وَ الله العلىّ الأعلى يقول: إنّي شَقَقْتُ إِسْمه مِن اسمي و أدّبته بِأَدَبي و وَقَفتُهُ على غامِضِ علمي».(97)
«اى فاطمه، نام اين نوزاد را على بگذار كه خداى علىّ اعلى مى فرمايد: من نام او را از نام خود مشتق ساختم و او را به ادب خود آموختم و بر علوم نهان خويش واقف نمودم.»
3. تربيت يافته پيامبر(صلى الله عليه وآله)
بيشتر مورّخان آورده اند: در ايام كودكى على(عليه السلام) ، قريش دچار خشكسالى شدند و ابوطالب عائله مند بود و از عهده تأمين مخارج فرزندان برنمى آمد. حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) به عمويش عباس فرمود: برادرت ابوطالب عيالمند است، بيا تا نزد او برويم و مؤونه اش را سبك گردانيم، بدين ترتيب كه من يكى از فرزندانش را برگيرم و تو نيز يكى ديگر را. عباس پذيرفت و به اتفاق نزد ابوطالب رفته، منظور خويش را درميان گذاشتند. ابوطالب پس از آنكه عقيل را نزد خود نگاه داشت، اختيار را به آنان واگذار كرد. اينجا بود كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) على را برگرفت و عباس، جعفر را و در اين زمان حضرت على(عليه السلام) شش سال داشتند.(98) بنابراين، شخصيت اميرمؤمنان(عليه السلام) تحت تربيت مستقيم پيامبر خد(صلى الله عليه وآله) و آن هم در حساس ترين زمان تأثير پذيرى، شكل گرفت.
4. اولين مسلمان
سبقت در اسلام، طبق آيه 100 سوره توبه، از امتيازات يك مسلمان است.
همه شيعيان و هفتاد تن از علماى اهل سنت بر اين باورند كه نخستين مسلمان اميرمؤمنان(عليه السلام) بود و مطابق آنچه در فضيلت قبل ذكر نموديم، اين مطلب طبيعى خواهد بود. روزى پيامبر(صلى الله عليه وآله) در حالى كه دست بر شانه على(عليه السلام) زد، فرمود:
«أَنْتَ يا عَلِىُّ أَوَّلُ النَّاسِ إِسْلاماً وَ أَوَّلُ النَّاسُ إِيمَاناً وَ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى».(99)
انس بن مالك مى گويد:
«بُعِثَ النَّبىّ يَومَ الإثنين و أسلم علىٌّ يوم الثّلاثاء».(100)
«رسول خد(صلى الله عليه وآله) روز دوشنبه مبعوث شد و على(عليه السلام) روز سه شنبه اسلام آورد.»
بعضى از معاندان خواسته اند، تقدّم در اسلام على(عليه السلام) را مخدوش نمايند، به اين بهانه كه حضرتش در آن زمان ده سال بيشتر نداشته. در حالى كه قرآن در مورد حضرت يحيى(عليه السلام) مى گويد: { وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيّ} ;(101) «ما حكم نبوت را در كودكى به او داديم».
و از عيسى(عليه السلام) نقل مى كند كه هنوز در گهواره بود و فرمود: { ...إِنِّي عَبْدُ اللهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيّ} .(102)
شيخ مفيد(رحمه الله) نيز در اين مورد مى گويد: «صغر سن منافاتى با كمال عقل ندارد و بلوغ ، در احكام شرعى معتبر است نه احكام عقلى.»(103)
5. ليلة المبيت
پس از سيزده سال اقامت پر رنج رسول خد(صلى الله عليه وآله) در مكه، مشركان در شبى خوفناك تصميم به ترور آن حضرت گرفتند. همان شب پيامبر به فرمان خداوند از شهر مكه خارج و در «غار ثور» پنهان شد و سپس عازم يثرب گرديد و به على(عليه السلام) دستور داد تا در بستر آن حضرت بخوابد و رو انداز مخصوص آن حضرت را بر خود بيفكند. در آن شب عده اى از مشركان مكه در پشت ديوار منتظر فرصت بودند تا با شمشيرهاى آخته به حضرتش حمله كنند و در اين ميان، پى در پى به سوى خوابيده در بستر، سنگ مى زدند «فلا يشكّون أنّه رسول الله(صلى الله عليه وآله) حتّى إذا برق الفجر...»;(104) «شك نداشتند كه وى رسول خدا است تا وقتى كه فجر طالع گرديد.»
6. هجرت
گرچه على(عليه السلام) در اصل هجرت با ساير اصحاب يكسان است ولى آنچه مهاجرت ايشان را ممتاز مى سازد، چند نكته است:
الف: پس از هجرت پيامبر و طبق دستور آن حضرت، امام على(عليه السلام) چند روز در مكّه ماند تا بدهى هاى رسول خد(صلى الله عليه وآله) را پرداخت كند و امانتهايى كه نزد ايشان بود را به صاحبانش برگرداند.
ب : اميرمؤمنان(عليه السلام) در هنگام هجرت، كه نيمه شب انجام شد، فواطم (فاطمه زهر(عليها السلام) ، فاطمه بنت اسد و فاطمه دختر زبير بن عوام) را با خود برداشت و به سمت مدينه حركت كرد.
ج : على(عليه السلام) و همراهان، پس از حركت از مكه، مورد تعقيب گروهى از مشركان قرار گرفتند كه تقاضاى بازگشت به مكه را داشتند، وقتى نصحيتهاى آن حضرت در آنها تأثير نگذاشت، با آنها درگير شده جنگيد و يكى از آنها را به هلاكت رساند و بقيه متوارى شدند.
هـ : پيامبر روز اوّل ماه ربيع الاول، از غار ثور به سوى مدينه حركت كردند و روز دوازدهم همان ماه به نخستين محلّه مدينه; يعنى قُبا رسيدند، ولى به احترام اميرالمؤمنين(عليه السلام) وارد مدينه نشدند، بلكه صبركردند تا آن حضرت به آنجا برسد و به آنان ملحق شود و بدين سبب تا روز پانزدهم ربيع (سه روز) صبر كردند و پس از ورود على(عليه السلام)با همراهى ايشان، وارد مدينه شدند كه همين امر سبب خشم برخى از صحابه گرديد.(105)
7. ساختن مسجد النبىّ(صلى الله عليه وآله)
نخستين اقدام پيامبر(صلى الله عليه وآله) پس از ورود به يثرب (مدينه)، بناى مسجد بود. على(عليه السلام) نيز در ساخت مسجد، فعاليت زيادى كرد و اين رجز را مى خواند:
لا يستوي من يعمر المساجداً
يدأب فيها قائماً و قاعداً
و من يكر هكذا معانداً
و من يبيت راكعاً و ساجداً
و من يكر هكذا معانداً
و من يكر هكذا معانداً
و من يرى عن الغبار حائد(106)
پس از اتمام كار مسجد، رسول خد(صلى الله عليه وآله) و جمعى از مهاجرين، براى خود اتاق هايى در اطراف مسجد و چسبيده به آن ساختند و هر كدام درى از اتاق خود به مسجد گشودند كه در هنگام نماز و اوقات ديگر، از همان درها رفت و آمد مى كردند. تا پس از چندى كه از طرف رسول خد(صلى الله عليه وآله) دستور آمد:
«سُدُّوا الاَْبْوابَ كُلَّها إِلاّ بابَ عَلِىّ»; «درها را ببنديد مگر در خانه على(عليه السلام) را.»
چون صحابه زبان به اعتراض گشودند، پيامبر فرمود:
«مَا أَنَا سَدَدْتُ أَبْوَابَكُمْ وَ فَتَحْتُ بَابَ عَلِيّ(عليه السلام) وَ لَكِنَّ اللَّهَ فَتَحَ بابَ عَلِىٍّ وَ سَدَّ أَبْوَابَكُمْ»;(107) «من از پيش خود اين كار را نكردم بلكه خدا در خانه على را باز گذارد و درهاى شما را بست.»
8. اخوّت با رسول الله(صلى الله عليه وآله)
چند ماه از ورود پيامبر به مدينه نگذشته بود كه آن حضرت، طى مراسمى ميان اصحاب خود از مهاجر و انصار پيمان برادرى برقرار كرد و خود حضرتش با على بن ابى طالب(عليه السلام) پيمان اخوّت بست و به ايشان فرمود: ««أَنْتَ أَخِي وَ أنَا أَخُوكَ».
و طبق برخى نقل ها، رسول خد(صلى الله عليه وآله) ميان مهاجر و انصار پيمان اخوّت بست و براى على(عليه السلام) برادرى تعيين ننمود. على(عليه السلام) از حضرت پرسيد:
«اى رسول خدا، ميان اصحاب خود پيمان برادرى بستى ولى مرا با هيچ كس برادر قرار ندادى؟»
پيامبر فرمود:
«سوگند به خدايى كه مرا به حق به نبوّت برگزيد، تو را باز نگذاشتم مگر براى خودم. تو نسبت به من، به منزله هارون به موسايى، جز آنكه پيامبرى پس از من نيست و تو برادر و وارث من هستى. تو با من و دخترم فاطمه در بهشت در قصر من خواهيد بود. «أَنْتَ أَخِي وَ رَفِيقِي» سپس اين آيه (كه در مورد بهشتيان است) را سه مرتبه تلاوت كرد: {...إِخْواناً عَلى سُرُر مُتَقابِلِينَ}(108) يعنى دوستان در راه خدا كه به يكديگر مى نگرند.»
در احاديث بسيارى كه اهل سنّت نيز نقل كرده اند آمده است كه پيامبر فرمودند:
«من و على از يك نور يا يك شجره هستيم.»(109)
9. جنگ بدر
در سال دوم هجرت، جنگ بدر به وقوع پيوست كه با پيروزى مسلمين به پايان رسيد. اميرالمؤمنين(عليه السلام) در اين پيروزى، سهم بزرگى داشت; چرا كه دلاوران و شجاعانى از مشركين همچون «وليد بن عتبه، عاص بن سعيد، طعيمة بن عدىّ، نوفل بن خويلد و...» به دست آن حضرت به هلاكت رسيدند.
اينان كسانى بودند كه هر يك به تنهايى در برابر انبوهى از دشمن مقاومت مى كردند. براى مثال، نوفل كسى است كه وقتى رسول خد(صلى الله عليه وآله)شنيد وى در جنگ حاضر شده، دست به دعا برداشت: «أَللّهُمَّ اكْفِنِي نُوفِلاً»; «خدايا! مرا از شرّ نوفل آسوده ساز» و چون در پايان جنگ شنيدند كه نوفل به دست على(عليه السلام) كشته شد، تكبير گفت و شكر خدا را به جا آورد; «اَلْحَمْدُ للهِِ الَّذِي أَجابَ دَعْوَتِي فِيهِ».(110)
10. همسرى فاطمه(عليها السلام)
امام صادق(عليه السلام) فرمودند:
«لَوْ لا أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ(عليه السلام) لِفَاطِمَةَ مَا كَانَ لَهَا كُفْوٌ عَلَى ظَهْرِ الاَْرْضِ مِنْ آدَمَ وَ مَنْ دُونَهُ»;(111) «چنانچه خداوند على(عليه السلام) را نمى آفريد، همشأنى براى فاطمه(عليها السلام) در روى زمين يافت نمى شد.»
تاريخ نگاران نوشته اند كه خواستگاران زيادى براى حضرت زهر(عليها السلام) آمدند امّا پيامبر مى فرمود: «أَمْرِها إِلى رَبِّها»; «اين مطلب با خدا است» تا آنكه على(عليه السلام) اقدام به خواستگارى كرد و پيامبر گرامى پذيرفت.(112)
11. لا سيف اِلاّ ذوالفقار و لا فتى اِلاّ على
سال سوم هجرت، جنگ اُحُد به وقوع پيوست كه در ابتدا با پيروزى مسلمين همراه بود، ولى بر اثر نافرمانى جمعى از مسلمانان، مصيبتهاى سختى بر لشكر اسلام وارد شد و آنان را مجبور به شكست كرد. دشمن به قصد جان پيامبر كه افرادى و از جمله على(عليه السلام)گرد ايشان بودند جلو آمد و عده زيادى از مسلمين را به شهادت رساند. تنها بازماندگان در اطراف پيامبر عبارت بودند از على(عليه السلام) ، ابودجانه و سهل بن حنيف. اگر نبود دفاع اميرالمؤمنين(عليه السلام) و رشادت هاى آن بزرگوار، به يقين جان پيامبر گرامى اسلام در خطر بود و چه بسا نشانى از اسلام باقى نمى ماند. بدين سبب بود كه همه اصحاب در پايان اين جنگ شنيدند كه جبرئيل فرياد برآورد: «لا سَيْفَ إِلاَّ ذُو الْفَقَارِ وَ لا فَتَى إِلاَّ عَلِيٌّ».(113)
12 . لَضَرْبَةُ عَلِىّ يَومَ الْخَنْدَقِ أَفْضَلُ مِنْ عِبادَةِ الثّقْلَيْن».(114)