محبوب پيامبر
بين حسين(عليه السلام) و پيامبر(صلى الله عليه وآله) عالى ترين و صميمى ترين رابطه معنوى و عاطفى برقرار بود. سلمان فارسى مى گويد:
«ديدم كه رسول خد(صلى الله عليه وآله) حسين(عليه السلام) را بر زانوى خويش نهاده او را مى بوسيد و مى فرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانى، تو امام و پسر امام و پدر امامان هستى، تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجتهاى خدايى كه نُه نفرند و خاتم ايشان، قائم ايشان مى باشد.»(398)
انس بن مالك مى گويد:
«وقتى از پيامبر پرسيدند: كداميك از اهل بيت خود را بيشتر دوست دارى؟ فرمود: حسن و حسين را. بارها رسول الله(صلى الله عليه وآله) حسن و حسين(عليهما السلام) را به سينه مى فشرد و آنان را مى بوسيد.»(399)
شاگرد پيامبر
از امام حسين(عليه السلام) پرسيدند: از رسول خدا چه شنيدى؟ فرمود: شنيدم كه مى فرمود:
«خدا كارهاى مهم و بزرگ را دوست مى دارد و كارهاى پست و حقير را نمى پسندد... او قل هو الله احد و نيز نمازهاى پنجگانه را به من آموخت و شنيدم كه مى فرمود: هركه خدا را اطاعت كند، خداوند او را بالا مى برد و هر كه نيت خود را براى خدا خالص كند خداوند او را نيكو بيارايد و هر كه به آن چه نزد خداست اطيمنان كند، خداوند او را بى نياز سازد و هر كه بر خداوند بزرگى كند، خداوند او را خوار نمايد.»(400)
رعايت ادب
آن حضرت در ايام كودكى در ارتباط با ديگران كمال احترام و ادب را رعايت مى كرد به طورى كه موجب تحسين على(عليه السلام) شد. نمونه اش نحوه صدا كردن پيامبر(صلى الله عليه وآله) و پدرش على(عليه السلام) است از على(عليه السلام) روايت شده است كه فرمود:
«حسن(عليه السلام) در زمان رسول خد(صلى الله عليه وآله) مرا «اباالحسين» صدا مى كرد و حسين(عليه السلام)مرا «اباالحسن» مى خواند و هر دو رسول خد(صلى الله عليه وآله) را پدر صدا مى كردند، چون رسول خد(صلى الله عليه وآله) از دنيا رحلت فرمود، آنان مرا پدر خواندند.»(401)
علم فراوان
آن روزها كه حسين(عليه السلام) كودكى بيش نبود، علوم و احاطه او نسبت به مسائل دينى و حقايق هستى از گستره خاصى برخوردار بود و گاه جلوه هايى از آن بروز و ظهور مى كرد نمونه اش خبر از معناى آواى حيوانات است كه در اينجا گوشه اى از آن روايت آورده مى شود: امام حسين(عليه السلام) فرمود:
«هرگاه كركس صدا كند، مى گويد: اى فرزند آدم، هر چه خواهى زندگى كن كه سرانجام آن مرگ است. هرگاه باز شكارى صدا كند، مى گويد: اى داناى پنهانيها، اى برطرف كننده گرفتاريها. هرگاه طاووس صدا كند، مى گويد: اى مولاى من، من به خود ستم كردم و به (زيبايى و) آراستگى خود مغرور شدم، مرا ببخشاى...»(402)
راوى مى گويد:
«از حسين بن على شنيدم كه مى فرمود: به خدا سوگند سركشان بنى اميه بر كشتن من گرد آيند و پيشاپيش آنان عمر سعد خواهد بود. او اين سخن را در عصر پيامبر فرمود. من از او پرسيدم: آيا اين خبر را از رسول خد(صلى الله عليه وآله)شنيده اى؟ فرمود: نه، پس خدمت پيامبر رسيدم و او را از اين خبر آگاه كردم حضرت فرمود: علم من علم اوست و علم او علم من است و ما از حوادث، پيش از آنكه رخ دهند آگاهيم.»(403)
چند استدلال شيرين
سليمان بن شدّاد مى گويد:
«من با امام حسين(عليه السلام) بازى «سنگ پرانى» مى كرديم، هرگاه سنگ من به هدف مى خورد او به من مى گفت: آيا رواست كه بر دوش پاره تن پيامبر خدا سوار شوى؟ و هرگاه سنگ او به هدف مى خورد، مى گفت: آيا خدا را سپاس نمى گويى كه پاره تن رسول خدا را بر دوش خود مى گيرى؟!»(404)
روزى حسين(عليه السلام) (در حالى كه شش ساله بود) بر پيامبر(صلى الله عليه وآله) و على(عليه السلام) وارد شد. على(عليه السلام) به پيامبر عرض كرد:
«اى رسول خدا، آيا فرزندم حسين را دوست دارى؟ فرمود: چگونه دوست نداشته باشم با اينكه عضوى از اعضاى من است؟ على عرض كرد: اى رسول خدا، كدام يك نزد شما محبوبتريم من يا حسين؟ حسين پاسخ داد: هركه در شرافت والاتر است او نزد رسول خد(صلى الله عليه وآله) محبوب تر و مقرب تر است. على(عليه السلام)فرمود: حسين جان، با من مباهات مى كنى؟ عرض كرد: بله پدر جان! اگر مايل باشى، على(عليه السلام) فرمود: من اميرمؤمنانم، من زبان راستگويانم، من وزير مصطفايم (تا هفتاد و اندى فضايل خود را شمرد)... حسين(عليه السلام) عرض كرد:
من حسين بن على بن ابى طالب(عليهما السلام) هستم. مادرم فاطمه زهر(عليها السلام) سرور بانوان جهانيان است. جدّم محمد مصطفى(صلى الله عليه وآله) سرور قاطع همه بنى آدم است. اى على! مادر من نزد خدا و همه مردم برتر از مادر تو و جدّ من نزد خدا و همه مردم بهتر و برتر از جدّ تو است. من در گهواره بودم كه جبرئيل به زبان كودكانه با من حرف مى زد و اسرافيل با روى گشاده مرا پذيرا مى شد. اى على، تو نزد خدا برتر از من و من با پدران و مادران و اجداد فاخرتر از تو هستم.»
حسين(عليه السلام) سپس (برخاست و) دست به گردن على(عليه السلام) انداخت و پى در پى او را مى بوسيد و على(عليه السلام) نيز او را مى بوسيد و مى فرمود: حسين جان! خداوند شرافت و بزرگوارى و گرانمايگى و دانش و بردبارى تو را فزونى بخشد و ستم كنندگان بر تو را لعنت كند.(405)
حق طلبى
از ويژگى هاى مهم اخلاقى امام حسين(عليه السلام) كه در طول زندگى آن حضرت جلوه بيشترى داشت، روحيه حق طلبى و دفاع از حق و صاحبان حق بود; چه اينكه او مظهر كامل صفت حق طلبى پدر، مادر و جدّ بزرگوارش بود. نمونه هاى آن، دفاع از حق فاطمه(عليها السلام) در امر فدك در برابر ابوبكر، دفاع از حق على(عليه السلام) در امر خلافت در برابر ابوبكر و عمر، دفاع از اهل بيت(عليهم السلام) در برابر ابوبكر و عمر، دفاع از اهل بيت(عليهم السلام) در برابر ابوسفيان و امثال آنها است. در روايت آمده است كه:
«وقتى ابوبكر خليفه شد، روز جمعه به منبر رفت. حسن و حسين(عليهما السلام) (كه در سنين كودكى بودند) براى نماز جمعه آماده شده بودند. حسين پيش افتاده به ابوبكر رسيد و فرمود: اين منبر پدر من است نه منبر پدر تو. ابوبكر گريست و گفت: راست مى گويى اين منبر پدر شماست نه منبر پدر من.»(406)
دوران جوانى
بعد از وفات پيامبر(صلى الله عليه وآله) ، بيشتر عمر با بركت امام حسين(عليه السلام) در كنار پدر سپرى شد. او در تمام عرصه هاى اجتماعى، مذهبى، سياسى و نظامى تحت فرمان امام به فعاليت مشغول بود. آن حضرت از بدرقه كنندگان ابوذر در هنگام تبعيد به ربذه به فرمان عثمان بود كه بدين وسيله اعتراض خود را نسبت به برنامه هاى ظالمانه عثمان و نيز حمايت خود را از حق طلبى ابوذر اعلام داشت.
در اولين روز به خلافت رسيدن على(عليه السلام) به منبر رفت و در وصف و حمايت از پدرش چنين گفت:
«هان! اى مردم، از رسول خدا شنيدم كه مى فرمود: على شهر هدايت است; هر كه به آن درآيد رستگار است و هر كه از آن پس و پيش افتد نابود است.»(407)
در جنگ هاى جمل، نهروان و صفين شركت فعال و مؤثر داشت و همچون سربازى فداكار در تهييج مردم براى شركت فعالانه در جنگ و دفاع در برابر ظالمان نقش هاى مهمى را ايفا كرد و در پيروزى ها بسيار مؤثر بود. نمونه اش جنگ صفين است كه وقتى توسط لشكر معاويه آب فرات بر لشكر حضرت امير بسته شد. حسين(عليه السلام) به فرمان على(عليه السلام) با شجاعت تمام لشكر معاويه را شكست داد و بر آب فرات مسلط شد.(408)
اخلاق و كمالات معنوى
زندگى حسين(عليه السلام) مانند جد، پدر، مادر و برادرش، مملو از جلوه هاى كمالات معنوى و فضايل اخلاقى انسان ساز است كه در قالب ارتباط با خدا، معاشرت با مردم و برخورد با دشمنان و اهل منكر بروز و ظهور كرده است و گرچه حافظه تاريخ در حد ظرفيت خود، قطرات كمى از آن اقيانوس بى كران كمالات و پرتو ضعيفى از آن انوار درخشان انسان كامل را ثبت و ضبط كرده است و بسيارى از حقايق زندگى آن حضرت همانند ساير معصومين(عليهم السلام) مخفى مانده است ولى همان مقدار از سيره علمى و عملى آن حضرت، اگر مورد توجه قرار گيرد، الگويى كامل در سير زندگى انسانى براى رسيدن به سعادت و رستگارى خواهد بود.
1. ارتباط با خدا
الف ـ نماز
بيشترين ارتباط امام حسين(عليه السلام) با خداوند، از راه نماز بود. هم از نظر كمّيت و هم از نظر كيفيت، كسى جز معصوم به پاى آن حضرت نمى رسيد. از امام سجاد(عليه السلام) روايت شده است كه فرمود: «پدرم در شبانه روز هزار ركعت نماز مى خواند.»(409)
آن حضرت نماز را بسيار دوست مى داشت و در هيچ حالتى از آن غافل نمى شد. در عصر تاسوعا از برادرش عباس(عليه السلام) خواست كه يك شب از دشمن مهلت بگيرد تا در آن يك شب به راز و نياز با خداوند بپردازد و فرمود:
«فَهُوَ يعلم أنّي كُنتُ قد أحبّ الصلاة له وتلاوة كتابه وكثرة الدعاء والاستغفار».(410)
«خداوند خود مى داندكه من نماز، تلاوت قرآن و كثرت دعا و استغفار را دوست مى دارم.»
چون ظهر عاشورا فرا رسيد، ابو ثمامه صائدى از آن حضرت درخواست كرد كه در واپسين لحظات زندگى، نماز را به امامت حضرتش به جاى آورد. امام فرمود: «ذَكَرْتَ الصَّلاةَ جَعَلَكَ اللهُ مِنَ الْمُصَلِّينَ الذّاكِرينَ...» آنگاه براى اقامه نماز، به دشمن پيشنهاد آتش بس داد و چون پذيرفته نشد در برابر رگبار تيرها، نماز را به جاى آورد. درهمين حال، سعيدبن عبدالله حنفى و زهيربن قين خود را سپر تيرهاى دشمن كردند وبه شهادت رسيدند.(411) اين نماز چند خصوصيت برجسته داشت:
با جماعت اقامه شد، در اول وقت بود، علنى بود و در حساس ترين لحظات زندگى گزارده شد كه اينها نشاناز اهميت فراوان نماز نزد امام حسين(عليه السلام) و پيام آن حضرت براى اقامه آن در تماممراحل راحتى و سختى زندگى است. خضوع، خشوع و توجه به معبودِ حقيقى نيز از ويژگى هاى آن نماز بود. در روايت آمده است كه امام حسين(عليه السلام) هر وقت وضو مى گرفت (تا نماز بخواند) رنگش متغيّر مى شد و بدنش به لرزه مى افتاد. چون از علتشپرسيدند، فرمود:
«براى شخصى كه به حضور پادشاه مقتدرى مى رود، شايسته است كه رنگش زرد شود و بدنش بلرزد و اشكش روان شود.»(412)
ب ـ ذكر و ياد خد
امام حسين(عليه السلام) لحظه اى از ياد و ذكر خداوند متعال غافل نبود و حتى در شكم مادر نيز به تسبيح خداوند مشغول بود و فاطمه زهر(عليها السلام) صداى تسبيح او را مى شنيد.(413) در روز عاشورا، هنگام حمله به دشمن، ذكر «لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ»(414) و هنگام احساس خطر مرگ { إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ} (415) بر زبان جارى مى كرد. آن حضرت يكى از ريشه هاى ولايت ستيزى را غفلت از ياد خدا مى شمرد و خطاب به لشكر يزيد مى فرمايد:
«لَقَدْ اسْتَحْوَذَ عَلَيكُمْ الشَّيطانُ فَأَنْسيكُم ذِكر الله الْعَظِيم فتبّاً لَكُم وَ لِما تُرِيدُون».(416)
«شيطان شما را احاطه كرده، پس ياد خداوند بزرگ را فراموشتان ساخته است...»
ج ـ رضا و توكل
امام حسين(عليه السلام) در برابر خدا تسليم محض بود و در هيچ حالتى از او گلايه نمى كرد و در هر دو صورت كاميابى و ناكامىِ ظاهرى، خداوند را شاكر بود. آن حضرت كارهايش را تنها براى جلب رضايت خداوند انجام مى داد; همان طور كه هدف اصلى سفر به كربلا را تحصيل رضاى الهى معرفى كرده، از خداوند درخواست توفيق مى كند.(417)
امام حسين(عليه السلام) در طول سفر كربلا، خدا را تنها تكيه گاه خود مى داند و همواره با عبارات گوناگون اين مطلب توحيدى را بازگو مى كند. گاه مى گويد: «أَنْتَ رَبُّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا وَإِلَيْكَ أَنَبْنا وَإِلَيْكَ الْمَصيرُ». و گاه عرض مى كند: «اللَّهُمَّ أَنْتَ ثِقَتِي فِي كُلِّ كَرْب»;(418) يعنى خدايا! تو پروردگار ما هستى، بر تو توكّل مى كنيم، به سوى تو باز مى گرديم. خدايا! در هر مصيبتى تو تكيه گاه من هستى.
حسين(عليه السلام) عارفى بزرگ است كه عالم را محضر خدا مى داند و او را شاهد، حاضر و ناظر بر تمام امور و هستى معرفى مى كند و غفلت از اين مسأله را ريشه عصيان خداوند مى شمارد.
شخصى به آن حضرت عرض كرد: اى پسر رسول خدا، من آلوده گناه هستم و نمى توانم از عصيان بگريزيم. مرا موعظه كن. (آن حضرت او را به حضور خداوند در همه جا و در همه حال توجه مى دهد) و مى فرمايد:
«به پنج كار بپرداز و هر چه خواستى گناه كن:
از نعمتهاى خداوند استفاده نكن، آنگاه به سوى گناه برو.
اگر مى توانى از حكومت و سرپرستى پروردگار خارج شوى، گناه كن.
به جايى پناه ببر كه آفريدگارت تو را نبيند و بعد هر چه خواستى گناه كن.
اگر مى توانى هنگام مرگ جان را به فرشته خدا تسليم ننمايى هر گناهى مى خواهى به جاى آور.
اگر مى توانى وقتى تو را به شعله هاى دوزخ مى سپارند وارد نشوى هر اندازه مى خواهى عصيان كن.»(419)
د: دع
دعا درى از درهاى بركت و رحمت خدا است كه بر بندگان خاص و شايسته خود گشوده است تا بدينوسيله روح بندگى را در خود تقويت كنند و با او ارتباط نزديكتر داشته باشند. حسين(عليه السلام) در طول زندگى خود از اين نعمت الهى كاملاً بهره مند بود و در مواقع مختلف به راز و نياز با خداوند متعال مى پرداخت نمونه بارز آن، دعاى معروف عرفه است كه از آغاز تا پايان آن، مملو از معارف و برنامه هاى انسان ساز است.
آن حضرت در اين دعا به ذكر صفات جمال و جلال، بيان نعمتها، اظهار فقر و كمال نيازمندى خود نسبت به كرم و رحمت خداوند پرداخته است و در آن، آنچه را كه پايه كمال نهايى انسان است از خداوند خواسته است. در فقره اى از آن دعا عرض مى كند: «اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي أَخْشَاكَ كَأَنِّي أَرَاكَ»; «پروردگارا! توفيقى به من ده كه از تو بترسم; مانند آنكه تو را مى بينم.»
در روز عاشورا نيز با خداوند در قالب دعا به راز و نياز پرداخت و عرض كرد:
«اللَّهُمَّ أَنْتَ ثِقَتِي فِي كُلِّ كَرْب، وَ أَنْتَ رَجَائِي فِي كُلِّ شِدَّة، وَ أَنْتَ لِي فِي كُلِّ أَمْر نَزَلَ بِي ثِقَةٌ وَ عُدَّةٌ...».(420)
«پروردگارا! در تمام غصه ها و اندوه ها، تو محلّ اتّكا و اعتماد من هستى و در هر گرفتارى و شدت، تو محلّ اميد من هستى و هر حادثه اى كه بر من فرود آيد و هر نازله اى بر من وارد شود، تو محل اطمينان و استعداد من مى باشى.»
2. ارتباط با مردم
الف ـ بخشش
حسين بن على(عليهما السلام) از بخشده ترين مردم عصر خويش بود و هيچكس غير از معصوم با او قابل مقايسه نيست. از ويژگى هاى بخشندگى آن حضرت، حفظ شخصيت افراد، حيا در وقت كمك رسانىِ آشكار، و يارى رسانى پنهانى است.
بعد از شهادت، در پشت آن حضرت كوبيدگى مشاهده كردند. از امام سجاد(عليه السلام)پرسيدند: اين كوبيدگى از چيست؟ فرمود: اينها از اثر آن بارهايى است كه شب ها به دوش مى گرفت و براى يتيمان و بيوه زنان مى برد.(421)
ميهمان را گرامى مى داشت. با فقرا مجالست داشت و آنها را سوار مى كرد و به نيازهايشان رسيدگى مى كرد. برهنگان را مى پوشاند. گرسنگان را سير مى كرد و قرض مقروضين را مى پرداخت.