فصل ششم - ره توشه عتبات عالیات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ره توشه عتبات عالیات - نسخه متنی

ج‍م‍ع‍ی‌ از ن‍وی‍س‍ن‍دگ‍ان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


فصل ششم

مدائن

در محضر سلمان فارسى

زادگاه


سلمان فارسى از اصحاب پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) و امام على(عليه السلام) معروف به سلمان محمدى، از ايران است. نام اصلى او «روزبه» بود. وى دوران كودكى را در روستاى «جى»(1) از توابع اصفهان گذراند. پدرش كشاورز و مؤمن به به دين زرتشت بود. سلمان نيز همچون پدرش اين دين را اختيار كرده بود.

در جستجوى حقيقت


روزى از روزها كه سلمان از مزرعه به منزل برمى گشت، صداى ناقوس كليسا او را كنجكاو كرد. وارد كليسا شد ديد عده اى مشغول نمازند. با ديدن اين صحنه منقلب شد و با كشيش آن كليسا به گفتگو پرداخت و به دين مسيحيت گرويد. پس از مدتى، از او پرسيد: اصل اين دين در كجاست؟ كشيش او را به سرزمين شام ره نمود.(2)

هنگامى كه پدرش متوجه گرديد، به شدت ناراحت شد و او را محبوس كرد. سلمان به هر زحمتى بود خود را از دست پدر نجات داد و به سوى شام رفت. در آنجا با راهبى پرهيزكار آشنا شد و چندين سال در خدمت او معارف الهى را فرا گرفت. وقتى مرگ

1. در برخى نقل ها سلمان را از اهالى رامهرمز دانسته اند. (موسوعة الامام على بن ابى طالب، ج12، ص143).
2. سيد مصطفى حسينى، معارف و معاريف، ج6، ص312


راهب فرا رسيد. سلمان پرسيد: پس از او نزد چه كسى برود؟ او راهبى را در شهر موصل معرفى كرد. سلمان به موصل رفت و راهب را يافت و چند سال از عمر خود را هم نزد او گذرانيد. و او راهبى در شهر «عموريه» را به سلمان معرفى كرد.

سلمان، به عموريه رفت و چند سال هم در خدمت راهب آنجا بود. او هنگام مرگ به سلمان گفت:

«طبق مطالبى كه در كتابها خوانده ام، در اين عصر پيامبرى در سرزمينِ داراىِ نخل هاى فراوان، كه ميان دو بيابان واقع شده، برانگيخته خواهد شد كه بر دين حنيفِ ابراهيم است. اين پيامبر نشانه هايى دارد، هديه قبول مى كند ولى صدقه نمى پذيرد و ميان دو كتفش مهر نبوت نقش بسته است.»

سلمان به شوق ديدار پيامبر، به جستجو پرداخت. عده اى مسافر به او گفتند: ما تو را به سرزمين دلخواهت مى رسانيم ولى خيانت كرده و او را به عنوان برده، به فردى يهودى از طايفه بنى قريظه فروختند و خريدار او را به مدينه آورد.

ديدار يار


پس از گذشت چند سال، هنگامى كه پيامبر از مكه به مدينه هجرت كرد، روزى سلمان از مردم درباره پيامبر مطالبى شنيد. نزد او رفت، ديد با ياران خود نشسته و مشغول گفتگو است. مقدارى خرما نزد آنها گذاشت و گفت: بخوريد كه صدقه است. پيامبر به ياران خود فرمود: بخوريد ولى خود از آن تناول نكرد. فرداى آن روز مقدارى خرما برد و گفت: اين هديه است، پيامبر و ياران شروع به خوردن آن كردند. سلمان كه دو نشانه از نشانه هاى پيامبرى او را ديده بود، منتظر فرصتى بود كه نشانه سوم را نيز ببيند. روزى به قصد ديدن مهر نبوّت، پشت سر پيامبر حركت كرد، پيامبر موضوع را فهميد و عبا را كنار زد، سلمان به محض مشاهده مهر نبوت، خود را بر پاهاى پيامبر انداخت و به شدت گريه كرد، سپس داستان زندگى خود را براى پيامبر شرح داد.(1)

1. ابن سعد، طبقات، ج4، ص56 ; احمد صادقى، سلمان فارسى، ص75


آزادى


سلمان از نخستين ديدار با پيامبر، تصميم گرفت ملازم و همراه آن حضرتباشد ولى نمى توانست اين تصميم را عملى سازد; زيرا برده بود; لذا نزداربابش آمد و خواهش كرد او را آزاد كند. ارباب به براى آزادى اش شرط گذاشتو آن اينكه 300 نخل خرما برايش بكارد و 40 مثقال نقره به او بدهد. سلمانخدمت پيامبر رسيد و جريان را گفت. پيامبر زمينى را براى نخلستان تهيه كردو همراه اصحاب و يارانش 300 نخل كاشت، اصحاب پيامبر مبلغ 40 مثقال نقره رنيز تهيه و به سلمان دادند.(1) به اين صورت سلمان آزاد شد و جزو ياران پيامبر قرارگرفت.(2)

مدافع ولايت


سلمان از معدود اصحاب پيامبر بود كه با ابوبكر بيعت نكرد و در خانه امام على(عليه السلام)همراه ديگر ياران آن حضرت، به عنوان مخالف خلافت، متحصّن بود،(3) هنگامى كه امام را براى بيعت گرفتن به مسجد مى بردند، در حضور خليفه ايستاد و در توبيخ خليفه و فضيلت امام على(عليه السلام) ابتدا با زبان فارسى گفت: «كرديد و نكرديد و ندانيد چه كرديد» و سپس ادامه داد:

«اى ابوبكر، هنگامى كه براى تو جريانى پيش آيد كه حكم آن را ندانى، به چه چيزى تكيه مى كنى؟ هنگامى كه از تو سؤالى شود كه نمى دانى، به چه كس پناه مى برى؟ چه عذرى دارى كه خود را داناتر از نزديكترين افراد به پيامبر و دانا به تأويل كتاب خدا و سنت پيامبر مى دانى؟ كسى كه پيامبر او را در زمان حياتش مقدم داشت و هنگام وفاتش درباره او به شما توصيه كرد. شما كسانى هستيد

1. اعيان الشيعه، ج7، ص280
2. ابن سعد، طبقات، ج1، ص59
3. روح الله حسينيان، فرشته زمينى، ص171


كه فرمان پيامبر را فراموش كرده و وصيّت او را از ياد برديد و وعده او را مخالفت كرديد و...»(1)

استاندار مدائن


خليفه دوم در سال 16هـ .ق. حُذيفة بن يمان را از سمت استاندارى مدائن عزل و با پيشنهاد امام على(عليه السلام) سلمان را به عنوان استاندار جديد منصوب كرد. سلمان، حكم استاندارى را از خليفه دريافت كرد و در نهايت تواضع و فروتنى، سوار بر الاغ، با سفره اى نان و كوزه اى آب، به طرف مدائن حركت كرد. مردم كه براى استقبال از استاندار جديد به بيرون شهر آمده بودند، ديدند كه پيرمردى محاسن سفيد، سوار بر الاغ، به طرف شهر مى آيد. از او نشان استاندار جديد را گرفتند، وقتى خود را به عنوان استاندار معرفى كرد، همه تعجب كردند. سلمان پس از ورود به شهر، خانه اى كوچك، كه در كنار مسجد واقع شده بود، را به عنوان اقامتگاه خويش قرار داد.(2)



/ 79